بازی چرخیدن آدم دور خودش ممنوع!

 

بازی چرخیدن آدم دور خودش ممنوع: این بازی اینجوری است که آدم انگشتش را میگذارد روی زمین و ده بار دور خودش میچرخد و بعد میرود انگشتش را میزند به سوراخ کلید در خانه ی علیرضا اینا. این بازی خیلی کیف میدهد و آدم خیلی در آن میخندد ولی آبجی کبری ام میگوید این بازی خوب نیست چون آدم نباید در زندگی اش به کسی که سرش گیج میرود و سوراخ کلید را پیدا نمیکند بخندد. باتشکر. 

نظرات 32 + ارسال نظر
مهدی 1391/03/28 ساعت 14:17

گویا اول !

روم به دیوار از وقتی اون آهنگ شاهین نجفی رو شنیدم هر وقت اسم "گویا" میاد یاد اون دو بیت میفتم که میگه!:
"دنیا خلاصه شده امروز توی لپ تاپم
شب تو فیسبوک بیدار و روز میخوابم
مث دیوونه ها چک میکنم همش ایمیلامو
تو گویا به بالاترین شکل میریزه آبم!"...

وااااااااااای خیلی بامزه بود !

گلنار 1391/03/28 ساعت 14:38

بازی چرخیدن آدم دور خودش ممنوع!


_________________________
I added cool smileys to this message... if you don't see them go to: http://s.exps.me

این آخرش چی بود!؟
دست شما درد نکنه! حالا دیگه خارجی فحش میدی!؟
جرات داری به فارسی یا ترکی فحش بده تا جوابتو بدم!

مهدی 1391/03/28 ساعت 14:39

هر چه از دوست رسد نیکوست حتی آب...!!!!!
حمید جان، یه کوچولو مبهمه برام این مملی نوشت.

نمیدونم بچگیات این بازی که مملی گفته رو انجام دادی یا نه. اینجوری بود که باید انگشتت رو میذاشتی روی زمین و ده دور دور خودت میچرخیدی و بعد چند متر اونطرفتر انگشتت را به یه نقطه ای که از قبل تعیین شده بود میزدی. چون توو اونحالت آدم خیلی سرش گیج میرفت اون چند متر رو تلو تلو خوران میرفت و بعد به سختی انگشتش رو به اون نقطه میرسوند چون همه چیز دور سرش میچرخید و اون نقطه مدام درحال جا عوض کردن بود...
اگه بخوام قصه ای که پشت این نوشته اس رو بگم کمی بی مزه میشه ولی چون طاقت مبهم بودنت رو ندارم میگم! (آیکون "منت گذاشتن!")...اینکه کمی گنگه واسه اینه که یجورایی از این حکایت مملی سواستفاده کردم و حال اینروزامو توو حرف آبجی کبری قاطی این پست کردم...

باز ببخشید اگه این نوشته اونجوری که دلت میخواست نبود...

خوب من این بازی و هیچ وقت تست نکردم ..
خوش بحال مملی

پونه 1391/03/28 ساعت 15:20 http://jojobijor.blogsky.com

خیلی خندیدم دست شما درد نکنه

مهدی 1391/03/28 ساعت 16:53

مرسی از توضیحت حمید جان. همین پاسخگوییته که شاعر میفرماید:
انگاری با ماچ و موچ / اومده بود مُخ زنی
مُخِ دلِ ما رو زد / راحت و آب خوردنی...!!!
(قبول دارم که یکم (!؟) بی ربطه ولی خواستم شعری که توو جوابِ کامنتِ اول گفتی رو یه جورایی تکمیل کرده باشم!)

مملی نوشت های قدیمیت پر از علامت تعجب بود ولی نوشته های جدیدت اینطوری نیست... انگار مملی هم مث ماها دیگه زیاد از چیزی تعجب نمیکنه...

-آفرین به شما! نفر شماره ی سه! (آیکون "دکتر اسماعیل آذر مجری برنامه ی مشاعره ی شبکه ی آموزش!")...
- خیلی وقت بود منتظر بودم یکی بگه...ممنون که اون یکی تو بودی...

گلنار 1391/03/28 ساعت 17:25

همچنان که در دل دارم به کامنت آقای مهدی می خندم عرض کنم خدمتتون که کار کار انگلیساست ! یعنی فقط در این وبلاگ
گاهی زیر کامنتم اون خطوط انگلیسی میاد.
جریان امنیتیه شاید.هرچه هست زیر سر شما انگلیسیاست والا.

معلومه که کار انگلیسیاس! پس فکر کردی ما مومنین همینجوری بیخودی آخر تکبیرا مرگ بر انگلیس میگیم!؟...
نه خواهر من! اینا همش روی حساب کتابای دقیق و محاسباتیه!

مملی میدونی حتی آدم نباید به اونهایی که از سرگیجه زمین میخورن و نمیتونن دست سردشونو به دیوار بگیرن و بلند بشن هم بخنده ...
بیا اصلا "قدم زدنهای تک نفره" رو هم ممنوع کنیم . اینجوری هروقت هر کسی هرجایی سرش گیج بره ، یکی هست که هواش رو داشته باشه ...

چقدر قشنگ گفتی...
از اون کامنتایی بود که دل آدمو حال میاره...مرسی دل آرام...

آوا 1391/03/28 ساعت 18:59

*چون آدم نباید در زندگی اش به کسی
که سرش گیج میرود و سوراخ کلید را
پیدا نمیکند بخندد.*..................
من سوراخ کلید رو پیدا کردم مملی
اماانگشتم دیگه توش نمیره مملی
انگشتم زخمی شده مملی......
می سوزه مملی...میسوزه.....
خوب میشه....مگه نه؟من انقدر
بهش نگاه میکنم تا تندتند خوب
بشه دوباره بازی کنم....بیخیالِ
انگشته و زخمش..هوم؟؟؟؟؟؟
بازی رو عشقه.بازی رو مملی
یاحق...

"بازی رو عشقه"...
آره...بازی رو...عشقه...

در پی ما به ازای این پست برای این روزها.. برای این سن و سال و این حال و روزم بودم
که دیدم دل آرام گفت
چقدر هم عالی گفت
مرسی حمید
مرسی دلی

مرسی تیراژه!

اه تو چه خوب یادته (مفنگی بخوانید )
ما یه بار بچه گی هامون این کار رو کردیم البته ما تو سوراخ کلید دست نمی کردیم هر کی می رفت اون سر اتاق دستشو می زد به طاقچه برنده بود بعد خواهر کوچیکه ما دو دور که زد دور سوم تگری اورد بالا( گند زد به فرش و خونه زندگی. مامان مو بابام اومدن . مامانم داد و بی داد و فریاد که کدوم کره خربی شعوری این بازی رو بهتون یاد داده(فکر می کرد پسر عموم یاد داده )بعد من تو صورت بابام نگاه کردم و گفت بابا.
صورت بابام دیدنی بود ..(مامانم اصلا بددهن نیستا نمی دونم چش شده بود .
......................
یادش بخیر باحال بود .

نمیخوام دید شمارو نسبت به خواهرتون بد کنما! ولی اینکه آدم با سه دور چرخیدن تگری بزنه طبیعی نیست!...مطمئنی قبلش چیزی نزده بوده!؟ (آیکون "بو کردن دهان به سبک برادران زحمتکش نیروی انتظامی!")...

پروین 1391/03/28 ساعت 20:38

مملی جان
معلوم میشه آبچی کبری ات هم دلش مثل دل خودت دریائیه.
بیا به ناتوانی هیچ کس نخندیم عزیزم. هیچ کس

[ بدون نام ] 1391/03/28 ساعت 20:39

۱-مرسی مرسی مرسی. این روایت مملی از همیشه عالی تر و در عین حال غمگین تر بود. مملی خورده ریزهای صندوق خونه خاک گرفته قدیمی ذهن آدمو تکون میده و غبارشونو فوت میکنه تو صورت آدم.من همچین احساسی با خوندنش پیدا میکنم و دوستش دارم.
----
۲-یه دیالوگی بود تو فیلم «بوی خوش زن». آل پاچینو یه جا به اون دختره که مشتاق بود تانگو یاد بگیره میگفت:«تانگو خیلی اسونه. مثه زندگی نیست. هر جاش که دست و پات پیچ خورد میتونی همونطور به حرکتت ادامه بدی». با خوندن این پست یاد این دیالوگ افتادم. حالا چه ربطی به هم دارن خدا میدونه.
۳- مملی! بازیه دیگه. اشکال نداره گاهی هم بخندی. وقتی میای که بچرخی از اولش میدونی سوراخ کلیدم گم میکنی. مگه نه؟ بازی کن قواعد جدید خودش پیدا میشه.
۴- پیشاپیش از شطحیات بی سروتهی که ردیف نمودیم عذرخواهی میکنیم. با تشکر.

نه اتفاقا...خیلی خوب بود...
مخصوصا اون دیالوگ تانگو و زندگی...مرسی...

ممل خوان 1391/03/28 ساعت 20:40

بالایی من بودم. ببخشید یادم رفت اسمم رو بنویسم

بچه سه ساله که دودقیقه قبلش ناهار خورده که ها کردن نداره .کلا لوس و ناز نازیه،ته تغاریه دیگه
باز خوبه نگفتی حامله است
...................

حامگی!؟...راس میگیا! چرا به فکر خودم نرسید!؟ (آیکون "افسوس!")...

اصلن کی به کیه حمید، بیا دور هم بگردیم ! حالا دور هم نشد، دور منقل که بگردیم ! اصلن بیا منقلو دور خودمون بگردونیم !

جووووون!؟
دور هم بگردیم!؟ منقل دور ما بگرده!؟‌ ما دور منقل بگردیم!؟

بقول اون جکه شما چی میزنی میای این کامنتارو میذاری!؟ (آیکون "چی زدن!")...

Ana 1391/03/28 ساعت 21:33 http://royaye-nimekare.blogfa.com/

این مملی نوشتت حرف نداشت! It has NO LETTER!!!

yes ! I Eat some kahoo! (icone "babayi!")...and famile door

زاستی یه کم نگرانت شدم همینجوری الکی!
سرت گیج میره حمید خان؟ سوراخ کلیدو گم کردی؟ به آقا مهدی(همون مهدی بودن در سرزمین دویستی ها) بگم یه سراغی ازت بگیره؟!

نه قربونت! با همین آقا مهدی که برام کامنت میذاره راحتترم! (آیکون "حق انتخاب بین بد و بدتر!" )...

آی که از کامنت آنا و جوابت بترکستم!!
طفلک آقا مهدی خودمون
چطوری دلتون اومد با اون آقا مهدی ِ سرزمین دویستی ها قیاسشون کنید؟!

داغونم کردی با این سوال فلسفیت! یعنی الان له لهم! (آیکون "آقای همساده در مواجهه با بخش وجدان بیدارکن تیراژه!")...

نیما 1391/03/28 ساعت 23:12

آب زرررررررررشک !‌ با اجازت البته !

نوش! بره اونجا که غم نباشه! (آیکون "ساقی ساقی ای ساقی با صدای زنده یاد الهه!")...

مهدی 1391/03/29 ساعت 03:13

ممنون از تیراژه خانم به خاطرِ دفاعی که ازم کرد. یعنی این مرام و معرفتِ ایشون باعث شد من به خاطرِ اون پیغامگیری که توو پُستِ آرش خان نوشته بودم شرمنده بشم! تیراژه خانم، از این به بعد هر کس به شما چیزی بگه با خودم طرفه!

حمید؟؟! حالا دیگه ما شدیم "حق انتخاب بینِ بد و بدتر؟؟!!".. بشکنه این کیبوردِ لامصب که نمک نداره! من تو رو با خونِ دل به اینجا رسوندم حالا که دیگه زیرابِ خودمم میزنی؟! واقعاً چرا؟! چی شد که به اینجا رسیدی؟؟ سایبرتک با تو چه کرد؟؟! با من راحت باش! مگه نشنیدی که میگن جامعه شناس، مَحرمِ مردمه؟!؟؟؟ ببینم عمو جون کلاس چندمی؟! (آیکونِ "نیمچه جامعه شناسِ نیازمند به روانشناس!!")

اگه دیگه گذاشتم بری گوگل سِرچ کنی باقیشو بخونی!؟!...

- جامعه شناس مَحرمِ آدمه!؟ جدا!؟...منو باش که تا حالا فکر میکردم با توجه به اینکه طبق گفته ی احمد خاتمی محرمیت پزشک با بیمار شایعه ای بیش نیست فقط اونی که آدمو ختنه میکنه محرم آدمه!

لینک مربوط به احمد خاتمی و محرم نبودن پزشک بر آدمی! :
http://rajanews.com/Detail.asp?id=78340

- هررررررررررررررررررر! این جمله ی آخرت خیلی خوب بود! فکرشم آدمو به بدن درد میندازه!

پروین 1391/03/29 ساعت 08:10

من و جودی آبوت و آذرنوش و پونه قرار شده بریم جلوی سازمان ملل اعتصاب غذا کنیم. ببین کی گفتم مملی خان :(

(آیکون معلومه که زوره که جواب همممه رو بدی.)

خوبه حالا من هم برم بچرخم که دلت برام بسوزه؟

قبلا هم گفتم که همه ی کامنتا روی چشم بنده جا دارن و از تک تکشون برای لطفی که به نوشته هام دارن ممنونم ولی بعضی کامنتا واقعا هیچ جوابی ندارن...باید بخونی و لبخندی بزنی و رد بشی...اتفاقا فکر میکنم اینکه آدم خودش رو مجبور کنه زوری و از سر رودربایستی کامنتی رو جواب بده کار قشنگی نباشه و یجورایی بی احترامی به مخاطب حساب بشه...


مثلا خداییش خود شما اگه جای بنده بودید واسه اون کامنتایی که مثال زدید چه جوابی میدادید!؟ :
۱- وااااااااااای خیلی بامزه بود
۲- خوب من این بازی و هیچ وقت تست نکردم. خوش بحال مملی
۳- خیلی خندیدم دست شما درد نکنه

البته باز هم تاکید میکنم که حتی یه آیکون خالی هم ارزشمنده و نشون میده نوشته ی آدم انقدر برای مخاطب ارزش داشته که بخواد وقت بذاره و حتی شده با یه آیکون حسش رو نسبت به پست نشون بده...ولی خب وقتی جوابی نداره نداره دیگه!

در پایان بازم هرگونه انتقادات و پیشنهادات شما پروین خانوم جان عزیز را به روی دیده میپذیریم!

پروین 1391/03/29 ساعت 16:29

همهء کامنتم شوخی بود حمید جان. همهء همه اش. جوابت را هم خودم با تمام وجودم قبول دارم. اگر آن یک خط آخر را هم برایم ننوشته بودی، که دیگر بدون شوخی میرفتم حلوی سازمان حقوق بشر این دفعه اما، و خودم را به آتش میکشیدم! از خودم و تن نوشته ام بیشتر از اینها انتظار داشتم.

تمام اینهایی که این بالا برایت نوشتم مانع نمی شود که باز هم بروم بچرخم. ببین ... چرخ چرخ عباسی........

شوخی بودنش رو فهمیدم ولی فکر کردم از اون شوخیاییه که یه درصدی هم حرف جدی توش هست که در لفافه ی شوخی پیچیده شده! که خب نبوده و خداروشکر! (آیکون "هپی اِند!")...به هر حال ما کماکان مخلصیم!

پروین 1391/03/29 ساعت 16:32

تازه اشم ... میشد مملی در جواب کامنت من بگه چششش!!!!!

برم برم تا یه دعوا راه نینداخته ام اینجا

دعوا چیه!؟ ما زمین خورده تیم به مولا! (آیکون "سیبیل و کلاه مخملی در حد داش فرمون!")...

پروین 1391/03/29 ساعت 16:39

این دیگه تازه نیست. پس فکر کنم بشه بگم. دیده اید اینهایی را که باید یک جک بامزه را برایشان توضیح بدهید و تمام نمک جک را ازش بکشید بیرون؟ خیلی بده. میدونم. اما میشه این
"yes ! I Eat some kahoo! (icone "babayi!")...and famile door"
رو برای من توضیح بدید. آخه ما نه تنها پست های شما، بلکه تک تک جواب کامنتهایتان را هم مثل جزوه های کنکوری که باید تمام نکات پنهانی آن را متوجه بشوید، با دقت تمام میخوانیم. امیدمان هم این است که بلکه این همه طنازی و ظرافت یک جایی گوشه های مغزمان جاخوش کند و در هنگام ضرورت به کارمان بیاید و مردم فکر کنند خیلی نکته سنجیم. اما هر چه زور زدیم معنی کاهو و فامیل دور خوردن را نفهمیدیم که نفهمیدیم. با تشکر از برنامهء خوب و آموزنده اتون!

خدمت شما عارضم که اینی که گفتم تکیه کلام یکی از شخصیتهای عروسکی برنامه ی تلویزیونی کلاه قرمزی به اسم ببعیه! ببعی بره ی یه شخصیت دیگه به اسم "فامیل دور"ه! ببعی علاقه ی زیادی به زبان انگلیسی داره و همه دیالوگهاش مخلوطی از زبان انگلیسی و بع بعه! صاحبش فامیل دور هم چون نمیتونه انگلیسی صحبت کنه بعضی وقتا کلمات انگلیسی رو بصورت درب و داغون بهش میگه! مثلا "sit down" رو میگه "سیر داغ!"...

با تعریف کردن نمیشه! باید خودت ببینی تا بفهمی چه شاهکاریه! برنامه ی نوروز 91 کلاه قرمزی رو بصورت دی وی دی هم منتشر کردن. نمیدونم اونجایی که هستی هم میشه پیداش کرد یا نه. ولی توصیه میکنم اینسری اومدی ایران کل مجموعه اش رو بگیری و ببینی. فوق العاده اس!...علی الحساب هم برای اینکه دلت بیشتر از این آب نشه میتونی توو نت سرچ کنی قسمتهای مختلفش رو ببینی!

پروین 1391/03/29 ساعت 16:39

این از کامنت آخری جا موند!

پروین 1391/03/29 ساعت 16:43

حمید آقا،
اینجا صندوق شکایات داره؟ من الآن برای سه کامنت آخرم کد امنیتی بود: 07186. چه معنی داره؟ این چه امنیتی است؟ گیرم خدای نکرده خواننده ای وسط این کامنت های من تصمیم میگرفت کامنت بگذارد و کد او هم میشد 07186. خوب چکار میکردیم هر دومان؟ یک فکری به فکر امنیت اینجا بکنید لطفا. این مساله خیلی جدی است. هی الکی از اوضاع مملکت انتقاد نکنید. اول به فکر درون خانهء خود باشید.

در این موضوع که اگه هر دو نفر همزمان صاحب یک کد امنیتی باشن چی میشه علما اختلاف نظر دارن! بعضیا گفتن احتیاط مستحب اینه که کد برای اونیه که اول صفحه رو باز کرده! در بعضی نسخ قدیمی هم اومده که کلا این نشونه خوبی نیست و هر کامنت گذار باید هفتاد برده رو آزاد کنه! (آیکون "زلال احکام 2012!")...

پروین 1391/03/29 ساعت 20:32

:))))))))

silent 1391/03/29 ساعت 21:50 http://no-arus.blogfa.com/

خب من با اینکه گواهینامه دارم اما این تابلوها یادم نیست!!

خب پس بذار یه خیری هم برای شما کرده باشیم! اینجا رو بخون تا یادت بیاد! :

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B4%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%B1%D8%A7%D9%87%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C_%D9%88_%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86

سما 1391/03/30 ساعت 09:47

این خونه "علیرضا اینا "گفتن مملی منو کشته...

بابا 1391/03/30 ساعت 19:34 http://www.ourfamily.rzb.ir

قکرشو بکن. برای اولین بار میای تو وبلاگ یه بنده خدایی. نه در می زنی نه سلام می کنی ولیس اونا تو رو تو بازیشون راه می دن. بعد تو هم هی می چرخی هی می چرخی بعد که بلند می شی می خوری زمین. یکی می خواد بهت بخنده ولی اون کی می گه نخند. زمین خردن ادما که خنده نداره! نه خداییش اگه تو باشی ولشون می کنی میری؟ دیگه دوست از اینا بهتر گیرت میاد!
سلام!
با من دست می شی؟
من اسمم ..

- البته "وبلاگ یه تعداد قابل توجهی بندگان خدا" درستتره! چون اینجا یه وبلاگ گروهیه! بنده حمید یکی از نویسندگان وبلاگ هستم.
- بله قربان! چرا که نه! باعث افتخار ماس!...یکی میاد یه دفعه همچین کامنت باحالی میذاره! نه خداییش شما باشی ولش میکنی!؟...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد