چسباندن زنجیرهای هیئت به چرخ ماشین ممنوع!

 

.

چسباندن زنجیرهای هیئت به چرخ ماشین ممنوع: این علامت برای این است که آدم در ماه محرم که امام حسین شهید میباشد باید زنجیر کوچولوهایی که بابای مسلم که رئیس هیئت است به آدم میدهد را بگیرد دستش و بعضی وقتها هم بزند به پشتش و پیاده توی خیابانها راه برود و شربت بخورد و کلی کیف بکند و آخرش هم برود توی حسینیه قیمه سیب زمینی بخورد نه اینکه بردارد زنجیر را بچسباند به لاستیک ماشینش. اینجوری نه تنها ثواب ندارد حتی فکر کنم گناه هم داشته باشد. باتشکر. 

.

نظرات 14 + ارسال نظر

پونه 1391/04/09 ساعت 18:20 http://jojobijor.blogsky.com

حمید مملی می خواد گواهی نامه بگیره ایا؟

نمیدونم! ولی خدا کنه همچین تصمیمی نداشته باشه آخه توو دنیای واقعی معنی تابلوها اونایی هستن که توو کتاب آیین نامه گفته نه اونایی که مملی بلده!

silent 1391/04/09 ساعت 19:58 http://no-arus.blogfa.com/

بله خیلی گناه دارد!!

فاطمه شمیم یار 1391/04/09 ساعت 21:05

سلاممم حمید
می دونی باید به مملی بگیم به قول "مامانم دوره اش خراب شده"...ثواب و گناه ها قاتی شده نافرم..
...گاهی اصلا به بعضی ثوابا آدم شک می کنه ..شده نربون نامریی صعود بعضی هاو سقوط ثواب کننده ها انگار
(آیکون گیج کردن طفلک مملی)

بله خب! بالاخره "ما هرچه داریم از محرم و صفر است!"...

الف 1391/04/09 ساعت 21:05 http://www.alefsweb.blogsky.com


بامزه بود .ببین قشنگ دست می گذاری رو چیزهای که دیگه برای بچه های این دوره زمونه منظورم 7 ساله هشت ساله هاست دیگه خاطره و ارزش نیست .یعنی اونقدری که برای ما (منظورم تقریبا دهه شصتی ها ) خاطره بوده فکر نمی کنم ده ساله دیگه برای اونها هم باشه ،محرم یا دهه فجر که می شد سوای علت اصلیش یه جنب و جوش و یه تکاپوی شیرینی داشت ،بچه که بودم اصلا محرم و صفر حس بدی بهم نمی داد، دوستش داشتم .الانم به خاطر همون خاطرات خوش دوستش دارم .
من که بچه بودم فکر می کردم سنج در قابلمه است،مامانم قابلمه له و لورده زیاد داشت محرم که می شد بر می داشتیم تو خونه من سنج می زدم توامان حسین حسین می گفتم خواهرم سینه می زد دونفری دسته راه می انداختیم .
...........
شرمنده ام که پر حرفی می کنم و پرت می شم از قضیه .

به نظر من بیشتر از اینکه بحث ارزشها بوده باشه بحث بی تفریحی و دنگیل بودن اجباری ما بود! خوب یادمه وقتی میخواستم برای اولین بار توو کتابخونه محلمون (کتابخونه امامزاده زید- منطقه ی 18 تهران) ثبت نام کنم چون سیزده سالم بود ثبت نامم نمیکردن و میگفتن حداقل باید پانزده سالم باشه! خلاصه با کلی بدبختی راضیشون کردم که ثبت نامم کنن!...تو جنوب شهری که ما بودیم حتی بازیهای کامپیوتری ابتدایی مثل آتاری هم واسه بچه ها آرزو بود! اینترنت هم که هنوز نیومده بود! مثل الان فرزندسالاری هم نبود که بچه هرچی بخواد بابا ننه با یه قهر کردن براش بخرن! تازه قهر میکردیم یه کتک هم واسه قهر کردنمون میخوردیم!...برای همین بود که همش ولوی کوچه ها بودیم و اینجور مراسما خوراکمون بود و دهه ی محرم میشد اوج هیجان و روزهای تنوع و خوش گذرونیمون!...

پروین 1391/04/09 ساعت 21:20

:))‌
خیلی بامزه بود.
امیدوارم کسی بدش نیاد. اما کاشکی یه علامت هم بود که زدن این زنجیرها به بدن رو به کل ممنوع میکرد. به کل....

اصلا کاش یه علامتی بود زنجیر رو ممنوع میکرد...به کل...

yasna 1391/04/09 ساعت 21:32 http://delkok.blogfa.com

وای الف جان من هنوزم به سنج میگم از این در قابلمه ها....
ولی درست میگی الف ..بچه های همسن مملی الان دیگه مثه بچگی های ما دیگه ذوق ندارن برن تغزیه و دسه.. مراسم عاشورا و..محرم ببین...
این مملی از بچه های همون اواخر دهه 5 و اویل 60 ته بچه جنوب شهر تهران..بچه خونه های قدیمی ..خونه حیاط دار..حوض دار... واسه اینه که ماها دستش داریم چون ما رو یاد بچگی های نسل خودمون میندازه...
مرسی حمید عزیز..
فقط من دارم فکر می کنم مگه زنجیر بابای مسلم اینقد بلنده که بشه به لاستیگ بست؟ ؟؟؟

خوش اون جنوب شهری که گفتی...اینروزا شمال و جنوب شهر هر روز دارن از هم دورتر میشن...تنها شباهتشون همین حوض و حیاطه...که دیگه توو هیچکدوم نیست...

صوری 1391/04/09 ساعت 22:41 http://soorii.blogfa.com/

مملی احیانا تابلو درخواستی هم روایت میکنه؟
مثلا زیادی روآدم حساب نکنید با تشکر؟
یا مثلا وقتی غذا میخورید تشکر کنید بعد پاشید برید با تشکر؟
یا مثلا در جواب الو بفرمایید نگید الووووووووو خودتیییییییی بگید سلام با تشکر؟
ها؟

اینایی که گفتی هم باحاله! ولی بعید میدونم بتونه سفارشی روایت کنه!...مملیه! انیشتین که نیست! اینارو هم کلی فکر کرده گوشه ی دفتر مشقش نوشته!

اشکال نداره مملی . بذار زنجیر کوچولوهاتون دور چرخ ها بپیچه . اونجا خیالمون راحتتره ... نمیدونم کی و کجا زنجیره ی با هم بودنمون شکست و کی از این غفلت سو استفاده کرد و بستش بر دست و پا و دلهامون ... کی مارو زنجیر کرد به خودمون که نمیتونیم پامون رو دو قدم اونطرف تر بذاریم ...

"اونجا خیالمون راحتتره"...
مرسی...خیلی خوب بود...

الف 1391/04/09 ساعت 23:37 http://www.alefsweb.blogsky.com

ارزش که می گم منظورم ارزش به معنای واقعیش نیست .
اصلا ولش وجدانی خیلی حال می داد محرم بگذریم که امام حسین برای چی قیام کرد که همه می دونیم و مخلصشم هستیم اما سرتاسر خیر و برکت بودمحرم. یادش بخیر دنبال دسته می رفتیم شیطنت می کردیم ....اصلا تا دو نصفه شب ولو بودیم تو خیابون ....خدایا خودت مارو ببخش ...و عزاداریمان را پذیرا باش ... .

(آیکون "آمین!")...

ممل خوان 1391/04/10 ساعت 00:13

سلام. این تداعی آزاد مفاهیم تو ذهن شما فوق العادست.
روم به دیوار یکی از آرزوهای مسخره بچگیم این بود که منم بتونم مثه پسرا آزادانه تو دسته ها زنجیر بزنم. فک میکردم خیلی باحال و شاده. الان به عقل اون موقعم میخندم و دلم میسوزه که چقد تو همه زوایای جزئی و کلی زندگی ما دختر و پسر بودن پررنگ بود.
مملی باعث میشه آه از نهاد آدم دربیاد اما باز لبخند بزنه. نسل ما با اونهمه محرومیت و نسل امروز با اینهمه مدارا و هر دو ناراضی و شاکی.... حلقه مفقوده زنجیر کجاست؟؟؟؟
خوشم میاد کامنتام در نود درصد موارد فرسنگ ها پرت از ماجراست. بذارید به حساب ناوارد بودن در امر خطیر کامنتیدن

- حلقه ی مفقوده اون کرامت انسانی و احترامیه که حق هیچکدوممون نمیدونن...
- نه! خوب بود! بجز اون "تداعی آزاد مفاهیم" بقیه اش رو فهمیدم! (آیکون "باریکلا به خودم!")...

فاطمه شمیم یار 1391/04/10 ساعت 01:02

سلاممم دوباره
ای بابا اون "تردبون" بود نه نربون...

آوا 1391/04/10 ساعت 10:23

کاش میشد گاهی این
زنجیر رو به دل و قلب
آدما میبستن......که
یاد بگیرن رها نشن
هر جایی که واسه
فرود مناسب بود.
یاحق...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد