سایه سار

 

  

 

چه خنکای خوبی دارد 

این همه سایه 

که پشت ِ پلکهای بلند توست.  

 

 

 

 

  

 

 

 

.

نت

شباهت یک وبلاگنویس با یک موزیسین در اینست که  

اگر نت نداشته باشند  

هیچ غلطی نمی توانند بکنند . 

 

پاره صفرم

مثل آن شبهای روشن سرخ کودکیهایمان که آسمان دل دل میکرد که برف ببارد...مثل همان شبهای سرد که یک بخاری نفتی تمام دنیایمان را گرم میکرد با ذوق از پنجره کوچه را نگاه میکردیم و خدا خدا میکردیم تا دانه دانه برف ببارد...ببارد...آنقدر ببارد که فردا که چشم باز میکنیم کوچه سپید باشد...که کوچه آدم برفی باشد...تا دستکشهای بافتنی هفت سالگیمان را از صندوقچه بیرون بیاوریم و یک دل سیر برف بازی کنیم...تا دستهای چروکیده مامان بزرگ را در دستهای کوچکمان بگیریم و بیاوریمش لب پنجره که..."مامان بزرگ...ببین...عروس برون فرشته هاس...داره برف میاد"...
آری...درست مثل همان شبها...چشم دوخته ایم به این کوچه...و خدا خدا میکنیم تا فردا صبح که چشم باز میکنیم این کوچه سپید باشد از دانه...دانه...دانه های ریز حرف...
خدا خدای لب پنجره اش با ما...
هزار دانه برف سپیدش تقدیم شما...


برای خواندن "درباره وبلاگ" لطفا تشریف ببرید ادامه مطلب

ادامه مطلب ...