خود آموز مشاغل (سیاست)


از مال مردم

بخورید و بیاشامید

اما انصاف نکنید !!


تیرگی (داستانک)

می ترسیدم ، از همان کودکی وحشت داشتم از تاریکی ، از هرچه که مرا به یاد شب مینداخت و کابوسهایی که لخته شده بودند بر زخم رویا های کودکی ام . همه چیزم را تاریکی از من گرفت ... پدرم را ... که قتلگاهش شب بود و قاتلش  گرگنماهای تحریک شده به رقص مهتاب ...مادرم را ... در دنیایی که تا مرگ فقط یک لیز خوردن فاصله است مگر نمی شود تاریکی زیر زمین کسی را قورت دهد ... ؟؟!! به فنا رفتند رویاهایم ... وقتی که گفتند دیوانه شده ... جنی شده ...

-دردمون بس نبود ... آخه ...  تو هم از یه طرف ...

برادرم گفت ... وقتی گفتند دیوانه شده ... گفتند و گفتند و گفتند تا که او هم گفت که "زوزه میکشیده هر شب تا چراغها را خاموش میکردیم ..." گفت که از سایه میترسیده ، از گنجه ، از زیر زمین ، از تاریکی ، گفت که التماس میکرده " ترو خدا چراغها رو خاموش نکن داداش ... من می ترسم ..به حضرت عباس ..." گفت که هلش داده ...گفت که روی زمین افتاده ...از سرش خون آمده ... .

اینها را خواهرم برایم میگفت ... همان روزی که چشمانم را باز کردم و شب بود ...تا صبح بیدار ماندم ولی باز هم شب شد... گویی تاریکی مرا قورت داده بود ... مرا و صداهارا ... صدای خواهرم را میشنیدم که  گریه میکرد و صدای برادرم را که میگفت " خودم رو نمی بخشم ... خاک بر سرم ..." .

مادرم را هم تاریکی قورت داده بود ولی او آنجا نبود ... هیچ کس اینجا نیست ...و من کنج اتاقی به گذشته فکر میکنم  ... گذشته ای که کنج اتاقش عصای سفیدی نبود ... یادش بخیر آن زمانها مجبور نبودم به خودم بفهمانم که برادرم را بخشیده ام ... .

واقعا یادش بخیر . آن روزها حتی نمی دانستم که تنهایی از تاریکی وحشتناکتر است ... .

هی غریبه ، اهالی اینجا همه عقلمان به چشممان است ...


پیامبر بودن که مهم نیست

معجزه چه داری رو کنی  ؟!


کورتاژ



جنین عشق من قلب نداشت ...


پایان یک نسل وبلاگ نویسی فارسی


و بدین گونه بود که گوگل رید-عررررررر !



پی نوشت : برای آشنایی با چند سایت جایگزین میتونید این پست و این یکی رو مطالعه بفرمایید ! کسی اطلاعی در مورد لینک دونی مشابه گودر نداره ؟!



فصل جدیدیست!


.

و خداحافظ..!


+ دوستتون دارم!

زندگی های بی دوام


دو سال پیش برایش دخیل میبست !

سال پیش با او عهد ...

انگار امسال نوبت بستن چمدان رسیده است ... !


جان اگر تو باشی!


جان باشی .. به لبهایم برسی!

مغز / قلب / شکم / و البته کمی پایینتر !



اصولا اندام های تصمیم گیری به ترتیب اولویت ، از بالا به پایین در بدن ما انسانها چیده شده اند ! اما خب نسل بشر همیشه نشون داده چندان پایبند رعایت اصول و ترتیب در کارها نیست !!!


نفرین


الهی که ترس تنهایی ورت دارد

بگذاردت میان آغوشم ...