نظر قربانی اشک هایت را بیاویز بر درگاه سرسرای تخته شده ات.. تا مگر دق الباب یادش دق ات ندهد آرش میرزا
نه.. خیالم تخت است.. روی همین چند پاره شعر و چوب و تخته هم میتوانی سلیمانی دیگر باشی...هر تخته ای نشان کسادی نیست... گاه میتواند قالیچه ی سلیمان یا زورقی باشد که پروازت دهد از تل انبوه مورچگان روزمرگی همه ی نظر قربانی ها قربانی نمیشوند..گاه قربانی می کنند.
زیبا بود
عالی بود...
لایک.
سنگ اما نه ..بزنم به تخته .
نظر قربانی اشک هایت را بیاویز بر درگاه سرسرای تخته شده ات..
تا مگر دق الباب یادش دق ات ندهد آرش میرزا
نه..
خیالم تخت است..
روی همین چند پاره شعر و چوب و تخته هم میتوانی سلیمانی دیگر باشی...هر تخته ای نشان کسادی نیست...
گاه میتواند قالیچه ی سلیمان یا زورقی باشد که پروازت دهد از تل انبوه مورچگان روزمرگی
همه ی نظر قربانی ها قربانی نمیشوند..گاه قربانی می کنند.
تو ،
با یادت ،
درخت ِ خشک ِ وجودم را شکوفه باران می کنی ..
افسوس که زمستان در کمین است !