هفت صد و سی*روز از اولین دانه ی حرفی که پشت پنجره ی این خانه نشست میگذرد ، هفت صد و سی روز از آغاز این فصل ... ، فصلی که همه اش اردیبهشت بوده از بهار وجود شما. اینجا دو سال با همدیگر ، آدم حرفی ساختیم و حرف بازی کردیم ... و حالا وقت آن رسیده که دستکش های بافتنیمان را در بیاوریم و بیاییم کنار پنجره ی خانه و با ذوق به آدم برفی ـ حرفی هایمان اشاره کنیم و مثل یکی از آن شب های روشن سرخ کودکیمان ، کنار گرمای لطف شما به این خانه ، دلگرم شویم به خاطره هایمان و لذت ببریم از هزار و دویست و چهارده دانه دانه ی حرفی که تقدیم شما کرده ایم ...
+دومین تولد وبلاگ مصادف میشود با پایان دانه های ریز حرف .
++با تشکر از همه ی شما عزیزانی که همراه و یار این خانه بودید، ممنون از همه ی نویسندگان وبلاگ و با سپاس ویژه از تیراژه بخاطر تمامی زحماتش برای دانه های ریز حرف و بخصوص این پست.
+++به مناسبت دومین تولد دانه های ریز حرف برای دیدن سومین آرشیو هدر های وبلاگ تشریف ببرید به ادامه ی مطلب...
*این پست با دو روز تاخیر منتشر میشود.
ادامه مطلب ...تابستان هایی پر از برف
بیابان هایی پر از باران
و تنهایی هایی پر از او
...
شاعری غمگین نشسته بود پشت پنجره
و شعر میگفت ...