دومین تولد، سومین آرشیو هدرها و به روایتی "سخن آخر"


هفت صد و سی*روز از اولین دانه ی حرفی که پشت پنجره ی این خانه نشست میگذرد ، هفت صد و سی روز از آغاز این فصل ... ، فصلی که همه اش اردیبهشت بوده از بهار وجود شما. اینجا دو سال با همدیگر ، آدم حرفی ساختیم و حرف بازی کردیم ... و حالا وقت آن رسیده که دستکش های بافتنیمان را در بیاوریم و بیاییم کنار پنجره ی خانه و  با ذوق به آدم برفی ـ حرفی هایمان اشاره کنیم و مثل یکی از آن شب های روشن سرخ کودکیمان ، کنار گرمای لطف شما به این خانه ، دلگرم شویم  به خاطره هایمان و لذت ببریم از  هزار و دویست و چهارده دانه دانه ی حرفی که تقدیم شما کرده ایم ...

 

+دومین تولد وبلاگ مصادف میشود با پایان دانه های ریز حرف .

++با تشکر از همه ی شما عزیزانی که همراه و یار این خانه بودید، ممنون از همه ی نویسندگان وبلاگ و با سپاس ویژه از تیراژه بخاطر تمامی زحماتش برای دانه های ریز حرف و بخصوص این پست.

+++به مناسبت دومین تولد دانه های ریز حرف برای دیدن سومین آرشیو هدر های وبلاگ  تشریف ببرید به ادامه ی مطلب... 

 

*این پست با دو روز تاخیر منتشر میشود.

ادامه مطلب ...

درو باز کن...بیا...


دعوا میشود !

.

.

.

و به قصد کشت

ترکم میکنی .


پارادوکسی پر از شعر !



تابستان هایی پر از برف

بیابان هایی پر از باران

و تنهایی هایی پر از او

...

شاعری غمگین نشسته بود پشت پنجره

و شعر میگفت ...




عاقل تر از آنیم که تا رنگ تاهلی بگیریم

درگیر تجردیم و آسودگی ما عذب ماست


+طنز


وقت خداحافظیست ؟!


گلوله ها

می آیند

میشکافند

میکشند

و آخر هم راهشان را میگیرند

و میروند

مثل تو

لپت / عشقت !


از چال درنیومده افتادیم تو چاه !



از ما که گذشت ، پیر شدیم ، پوسید مینای فکرمون !!!

اما شاید نسل بعدی بتونه چیزی با مکانیزم خلال یا نخ دندون برای مغز انسان اختراع کنه !