سلام...
پیراهن سفیدت را
باد...
تکان می دهد به بهانه ی صلح
لب های سُرخ َت اما...
حکایت از جنگ دیگری دارد...
سلام...
گلوله های تو مشقی بود،
اما
زخم های من، نه
انتظارم برای توست، پرچم های سفید بهانه است
وگرنه جنگ سال هاست که تمام شده
تا فتح شدن مرزهایت، سرباز می مانم، اما
این مرز های خط چین شده، بلاتکلیفم می کنند...