قدری هم عاشقانه بنویسم ...
تنها تصور این ک قرار است برای تو بنویسمخودش شوری ست
ک شوق می آفریند.
.
.
.
پس عاشقانه می نویسم :.. در ادامه ی این پست : برایم دعا بنویسید
صدای حاشیه شهر...صدای خانه های پشت ریل نعمت آباد
صدای سوت قطار تهران-اهواز...صدای دویدن کنار ریل پا به پای قطار
دور شدن قطار و خنده ی بچه ها
امید کودکانه به بردن از قطار بعدی
فردا صبح...قرارمان همینجا ...تو و ریل ها...من و کتانی چینی سفید...
***
این چند خط ناقابل تقدیم به بابک و آرش و باقی دوستانی که چراغ دانه های ریز حرف را تا امروز روشن نگه داشته اند.و عذرخواهی از تمام دوستان بابت اینکه چنانکه عهد کرده بودم همراه نبودم.
صدای سکوت قبل از بزرگترین قمار شهریور
صدای تند زدن قلب ما و قلب بچه های کوچه ی پشتی
نبرد ناموسی سر فتحِ نگینِ کوچه ی پشتی یا افتخار جعبه ی تیله های کوچه ی ما
سر تیله ی شرابی رضا یا تیله ی سه پرِ شکست ناپذیرِ هفت سالگیم
صدای خوردن تیله شرابی رضا به صف تیله ها...صدای افتادن تیله ی سه پر،میانِ چالِ مات
صدای بهت ما و هورای بچه های کوچه ی پشتی
---
شب...بغض و جای خالی یک تیله ی سه پر میانِ جعبه ی هزار تیله ی تا همیشه بی پر...
***
این چند خط ناقابل تقدیم به همراهِ تازه ی دانه های ریز حرف...خوش آمدی ابله خاتون.