نایی نمانده است!


در من انگار ناخدایی ، پس از ماه ها به خشکی رسیده است..!


قهرمان



دوره قصه های مصور به پایان رسیده

قهرمان

پدران سرزمین من هستند

که به مصاف قبض و قسط می روند




عاشقانه های لوس



منو ببخش عشقم


همش تقصیر من بود


حتی روزایی که تقصیر تو بود !




تمام هفت سین ها را من چیده ام

سلام... 

  

 

 

 

     و تو انقدر خوشگلی، که همه اش بهارِ 

 

 

 

 

در پس تمام سال ها

بهار می آید؛
زمستان اما برای همیشه
بر لب های من
خواهد بارید ..


در من انگار

ابراهیمی را میسوزانند..!


...


گیسوانت را موجیست


که تا ابد

من

در او غرق


 

والعصر..والعصر الجمعه!


تعمیرگاهی باید ساخت از آغوشت

برای غروب های جمعه

که حالم بدجوری خراب است..!


این شعر از گوشه ی آن دو چشم شهلا چکیده است!


زیباترین خطی که تا به حال خوانده ام

خط چشم های تو بود

عجب دست خطی دارد خدا..!


باد هایی که می آید و نمی رود

خیابانِ باد هایی که از سمت تو می آید یک طرفه است


بوی تو را می آورند


خاطراتت اینجا مانده است


و من در ایستگاه آخر خاطراتت


منتظرم بادی بوزد به سمت تو


همین ...