شما دلنشین ترش رو گفتی و عاشقانه ترش رو من زمخت ترش رو..که گاهی یادمان میرود قبل از عشقهای ناکام رفاقتی هم بوده..دلبستگی هایی هم... موقع جدایی اما همه چیز یادمان میرود..نه فقط عشق..که حتی دوستی های قبلش..انگار که باید به نقطه ی اوج میرسیدیم و بعد سقوط.. پیاده روی های دوستانه مان را فراموش میکنیم.. عشق و بعد تنفر.. انگار نه انگار که قبل از همه ی اینها ما رفیق هم بوده ایم
نه... اون عادت نه... عادتی که کم کم همه چیز رو عادی میکنه نه عادت از نوع خوبش از اون نوعی که بعد وقتی طرف نباشه جای خالیش رو حس میکنی مثل همون آهنگ ابی: "به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگی به شبنم.."
فقط خواستم بگم: همونقدر که رفتن به دل کسی....نشستن تو جاهای خوب قلبش.....سخته.......
......رفتن از قلب بعضی آدما هم سخته....... درست به همون سختی.....و شاید سخت تر از اون......
.....
ولی از این دو تا سخت تر........اینه که ......اونی رو که اونجوری نشسسته تو اون قسمتای خوب قلبت.....بلندش کنی و بندازیش بیرون
سخته ....خیلی سخت......خیلی خیلی سخت......اما...
اما به قول نوشته اون بالا.......برای اینکه بمونی....تا ابد باقی بمونی.....باید همیشه بری......فقط حواست باشه داری به کجا وارد می شی..... و حواست باشه داری از کجا خارج می شی......و بیشتر از اونها.....حواست باشه ....داری چه کسی رو از کجا اخراج میکنی
صحبتِ عادت نیست..
لعنتی عاشقت بودم ...
شما دلنشین ترش رو گفتی و عاشقانه ترش رو
من زمخت ترش رو..که گاهی یادمان میرود قبل از عشقهای ناکام رفاقتی هم بوده..دلبستگی هایی هم...
موقع جدایی اما همه چیز یادمان میرود..نه فقط عشق..که حتی دوستی های قبلش..انگار که باید به نقطه ی اوج میرسیدیم و بعد سقوط..
پیاده روی های دوستانه مان را فراموش میکنیم..
عشق و بعد تنفر..
انگار نه انگار که قبل از همه ی اینها ما رفیق هم بوده ایم
تو روحت تیراژه..
عزیز دلم...
هنوز هم به تو عادت دارم
"هنوزم میشه عاشق بود..."
حالا چرا فحش میدی؟
گاهی آمپر میچسبانیم دیگر
شما به بزرگی خودتان ببخشید قربان!
عادت عشق رو کمرنگ میکنه
نه...
اون عادت نه...
عادتی که کم کم همه چیز رو عادی میکنه نه
عادت از نوع خوبش
از اون نوعی که بعد وقتی طرف نباشه جای خالیش رو حس میکنی
مثل همون آهنگ ابی: "به تو عادت کرده بودم مثل گلبرگی به شبنم.."
چه کوتاه نوشت غمگینی عزیز دل >D:<
راس میگی.
خیلی وقتا صحبت عشق نیست، صحبت عادته.
ولی به نظر من ، عادت ، خیلی چیز بدی هم نیست.
ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند.
چه تلخ است قصه ی عادت...
برای تا ابد ماندن.....باید رفت
گاهی به قلب کسی....
گاهی از قلب کسی
.......
زیاده عرضی نیست......
فقط خواستم بگم: همونقدر که رفتن به دل کسی....نشستن تو جاهای خوب قلبش.....سخته.......
......رفتن از قلب بعضی آدما هم سخته....... درست به همون سختی.....و شاید سخت تر از اون......
.....
ولی از این دو تا سخت تر........اینه که ......اونی رو که اونجوری نشسسته تو اون قسمتای خوب قلبت.....بلندش کنی و بندازیش بیرون
سخته ....خیلی سخت......خیلی خیلی سخت......اما...
اما به قول نوشته اون بالا.......برای اینکه بمونی....تا ابد باقی بمونی.....باید همیشه بری......فقط حواست باشه داری به کجا وارد می شی..... و حواست باشه داری از کجا خارج می شی......و بیشتر از اونها.....حواست باشه ....داری چه کسی رو از کجا اخراج میکنی
این کامنت بچه تیردوقلو رو باید هزار تا لایک بزنم...
چقد گاهی ما آدما نیاز داریم یکی یه چیزایی رو بهمون بگه...ممنون.
این از همون حرفاست تیراژه که دیشب بهت گفتم...از همونا که ما میخوایم..که باید باشه..
اگه اون عادت باشه، آره خیلی خوبه
ای دااااد...
همین" عادتها" ما رو به اشتباه می اندازه که نکنه "عاشقیم"....
چرا هنوزم گاهی به تو فکر میکنم؟