شاعر تمام شده

 شعری نیست

وقتی نه شوق بودنت را دارم 

و نه غم نبودنت را.. 

 

نظرات 11 + ارسال نظر
علیرضا 1391/03/30 ساعت 00:29

قسم به این همه که در سرم مدام شده ...
قسم به من ... به همین شاعر تمام شده ...
قسم به این شب و این شعر های خط خطیم
دوباره ...

عاطی 1391/03/30 ساعت 01:22 http://www-blogfa.blogsky.com/


:گل

mmad 1391/03/30 ساعت 02:10 http://nemidanam.blogsky.com

منم مث علیرضا یاد آهنگ شاهین نجفی افتادم
...دوباره برمیگردم به شهر لعنتیم
ولی بده آدم بی حس باشه
وقتی بی حسی ممکنه با حرکاتت به بعضیا صدمه بزنی یا جاییت صدمه ببینه ولی احساس نکنی وقتی هنوز آثارش تو تنته کلی کارکنی که وقتی سرد شدی پشیمون بشی
نمیدونم ولی چون گفتین نه بودنت نه نبودنت بی حسی توی خاطرم اومد
شاید به این پست ربط نداشت ولی تو ذهنم این تصویر اومد دیگه
(آیکون: نصف شبی حتما باید کامنت میذاشتم والله بخدا با این نوناشون)

پروین 1391/03/30 ساعت 03:06

دلت پر شوق دوباره دختر اردیبهشتی.

پونه 1391/03/30 ساعت 13:38 http://jojobijor.blogsky.com

دلت شاد و زندگیت پر از عشق دختر رنگین کمون

... 1391/03/30 ساعت 17:38

فقط کمی انگار در سینه ام درد دارم...
به خاطر تو نیست...
فقط کمی انگار...

عارفه 1391/03/31 ساعت 11:13

شعری هست اما به نظرم

من همیشه غم نبودن رو به این هیچی یه ترجیح می دم

فاطمه 1391/03/31 ساعت 15:50

دیوونه میکنی آدمو... میدونستی؟

هاله 1391/03/31 ساعت 16:10

نبودن شعر هم شعر شده ..

سلام تیراژه جان...
عالی بود دوست من...مدتهاست مارو فراموش کردی...........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد