در ادامه "نسیان" :
روزی پیرمرد علیلی میشوم
که با زخم بسترش هم اگر بسازد
درد بی همبستری امانش نخواهد داد
میخواهی بروی؟خب برو...انتظار مرا وحشتی نیستشبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بودبرو..برای چه ایستاده ایی؟به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟برو..تردید نکننفس های آخر استنترس برو..احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشستبرو..یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بودپس راحت برومسافری در راه انتظارت را میکشدطفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شدبرو..فقط برو.
سلامخیلی زیباستوبلاگتونو میگمموفق باشی
تو شایداما میبینی من نسیان نگرفته ام!!!!فکرکنم این کامنت را فقط من بفهمم و خودتدوستش نداشتی پاکش کن!
ناب ...
میخواهی بروی؟
خب برو...
انتظار مرا وحشتی نیست
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود
برو..
برای چه ایستاده ایی؟
به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟
برو..
تردید نکن
نفس های آخر است
نترس برو..
احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست
برو..
یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود
پس راحت برو
مسافری در راه انتظارت را میکشد
طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد
برو..
فقط برو.
سلام
خیلی زیباست
وبلاگتونو میگم
موفق باشی
تو شاید
اما میبینی من نسیان نگرفته ام!!!!
فکرکنم این کامنت را فقط من بفهمم و خودت
دوستش نداشتی پاکش کن!
ناب ...