من که به نبودنت عادت کرده ام
فقط نگران گارسن حواس پرتی هستم
که هنوز یک چشمش به در است
و چشم دیگرش به میز و تنهایی من...
حالا چرا جا شکری شکسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
احتمالا از دست گارسن حواسپرت افتاده!
بدجور به دلم نشست...پس باید دیگه تو کافه ات قهوه رو تلخ خورد...من از جاشکری وشکری که دیگه نیست برداشت دیگه ای کردم حالا یا ذهن من خیلی نا امیده یا واقعا از انتخاب جاشکری منظوری داشتی...به هرحال زیبا بود...
وای چه دوست داشتنی نوشتی رنگین کمون
خو باس بگی یه صندلی بذاره برات همیشه...اینجوری میفهمه منتظر کسی نیستی!
۲۰و به عبارتی :100
خالی...
نگران نباش! تو باشی یا نباشی... هر کسی چشمی به در دارد و چشم دگر به آینه ی تنهایی خودش...
و من بیشتر از گارسن نگران آن میزم که هنوز تنهایی دیدن تو عادتش نشده ...
حالا چرا جا شکری شکسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
احتمالا از دست گارسن حواسپرت افتاده!
بدجور به دلم نشست...پس باید دیگه تو کافه ات قهوه رو تلخ خورد...من از جاشکری وشکری که دیگه نیست برداشت دیگه ای کردم حالا یا ذهن من خیلی نا امیده یا واقعا از انتخاب جاشکری منظوری داشتی...به هرحال زیبا بود...
وای چه دوست داشتنی نوشتی رنگین کمون
خو باس بگی یه صندلی بذاره برات همیشه...اینجوری میفهمه منتظر کسی نیستی!
۲۰
و به عبارتی :
100
خالی...
نگران نباش! تو باشی یا نباشی... هر کسی چشمی به در دارد و چشم دگر به آینه ی تنهایی خودش...
و من بیشتر از گارسن نگران آن میزم که هنوز تنهایی دیدن تو عادتش نشده ...