امروز صبح اومدنی سر کار
توی برف ٬ یه ماده سگ سفید رنگ دیدم که تمام تنش سیاه شده بود از گل و کثافت
و سینه های آویزونش نشون می داد که چار پنج تا توله سگ گشنه داره
در حالیکه دست راستش زخمی شده بود داشت لنگ می زد و راه می رفت و زبونش از دهنش افتاده بیرون و له له می زد شاید از گرسنگی شاید هم از سرما ...
به خودم گفتم :
خدا عقلش رسیده که به این زبون بسته ها قدرت تکلم نداده
و صد البته انگشتانی برای تایپ تو وبلاگ
اینجا تهران است/سیب زمینی کیلویی فلان/مهندس به کارگرا بگو یه امروز رو دست بجنبونن/ولی ماهان باید تو آکادمی اول میشد/سیما جون به نظرت ابروهامو شرابی کنم؟/پسر بیچاره ی من سه ساله فوقش رو گرفته هنوز بیکاره/این اسی هم که توزرد از آب درومد که!/آهنگ به سوی تو با صدای مهران زاهدی/این دختره از اولش هم/خانم پول خرد بده لطفا/بیست مرتبه بهش زنگ زدم بر نمیداره پدر سوخته! /ترافیک شدیدی در بزرگراه مدرس/این ریشوهای خون مردم تو شیشه کن که.../الو..فروشگاه فرهنگیان قبول میکنه این بن ها رو؟/آقا من بعد چهار راه پیاده میشم/علی این جزوه ی مدارهای الکتریکی../شنوندگان محترم روز خوبی را برایتان آرزو میکنیم!/
(یک صبح بارانی در تاکسی)
همسر دوست خارجکی ام وقتی سرحال بود و کیفش کوک
آرام می گفت : i love you
-
وقتی سگ می شد و عصبانی
داد می زد : I HATE YOU
-
چه خوب که فارسی حروف کوچک و بزرگ ندارد ...
- پسر جان ! شماجوانی نمی فهمی . آتشت تنده ...خطبه که بی شاهد نمیشه
- حاجی جون ! نوکرتم گیر دادیا ... امرو اگه خطبه نخونی رفته تا آخر صفرا... ینی دو ممماه دیگه
روز ازل که خداوند غصه های عالم را بین آدمها قسمت می کرد ٬ من ته صف ایستاده بودم .
نوبت من که رسید همه چیز تمام شده بود
پرسیدم پس سهم من چی ؟
سرش را کمی خاراند ٬ نگاهم کرد و گفت :
تو غصه دیگران را بخور ...
وقتی چوب توی فنجان چای می افتاد
مادر می گفت : این نشانه است که بزودی میهمان خواهد آمد .
نمی دانم اینکه تازگی ها کسی به مهمانی ما نمی آید
از میهمان نوازی بد ماست
یا از چای کیسه ای احمد ؟
از همین تریبون به کلیه جوانان محب که به مناسبت ماه محرم و به عشق علم و علامت و حواشی خوشگلش از یک ماه پیش کیلو کیلو کراتین و پروتئین خوردند و آمپول و دارو زدن تو بازو و صبح تا شب دارن تو باشگاه اسکات و پرس سینه میزنن ٬ خداقوت عرض می کنم ...
اجرتون با داداش کوچیکه داداشی نه اونیکه کشتنش ...
آقا جان همیشه می گفت : بچه های ما فقیر فقرا ٬ شبیه خودمان می شوند .
( با عرض معذرت از بچه مایه دارهایی که شبیه همسایه هایشان می شوند )
هنوز زیر دندانم است،
طعم خرمالویی ،
که با رفتن تو گس شد
مانده ام این انار را پاره کنم یا نه
نیت کرده ام ،
اگر سرخ باشد ،
تو می آیی