غمگین ترین شبها, یـلداترین اند...
این صدمین پست سنت کیامهر قدیس در دانه های ریز حرف است .
امیدوارم کاستی هایم را به بزرگی خودتان ببخشید
به اینکه در این وبلاگ هستم و برای شما می نویسم
و ریز نوشته هایم را چشمان عزیز شما می خوانند به خودم می بالم .
ارادتمند تک تک نویسندگان هنرمند دانه های ریز حرف
و دستبوس یک یک خوانندگان عزیز و فرهیخته آن هستم .
دوست عزیز !
انتخابات تعیین کننده سرنوشت ماست
لطفا ٬ با هر فکر و عقیده و سلیقه ای که دارین
به احترام پرچم سه رنگ ایران
برین به این انتخابات ...
چرا مرغ از خیابان رد شد؟
جوگیریات : برای آنکه در کافی نت آنسوی خیابان وبلاگش را با بازی ِ« من روزی دوتا تخم میذارم! چرا دوتا؟ پس چنتا؟ » به روز کند.
سطرهای سپید : برای هیپنوتیزم-درمانی در مطب دکتر پژمان که آنسوی خیابان بود.
تیراژه : برای آنکه تا بحال جی اف ِ هیچ خروسی نبوده و میخواست شانسش را در ازدحام قوقولی قو قو ی آنسوی خیابان امتحان کند و شاید هم می خواسته از استاد باقرلو امضا بگیرد.
ابر چندضلعی : اصولن جواب دادن در یکی دو سطر برای من کار مشکلی ست . لذا بی خیال ما شوید لطفن.
مهدی پژوم : عب اور کرد اَن ِ مرغ می توان اَد به دلیل آشفته گی ها یی باش اَد که نمی توان به زب آن آو اَرد آنچن آن که مولان آ فرمود : من غُل آم ِ قوقول اَم غیر خروس هیچ مگو.
شازده کوچولو : برای اینکه حالش از اینسوی خیابان بهم خورده بود می خواست خود را محکم بکوبد به سپر ماشینها و متلاشی بشود و انتقام ار ناکامی هاش بگیرد.
محسن فرفری : برای تبلیغ طرح خرمالویی و جدید "بیمه ی ماکیان" .
محسن باقرلو : برای اینکه از آنسوی خیابان دان ِ مرغ ِ غنی شده با دوغ بخرد . شاید هم یه خروس جدید یه رابطه ی جدید یه آغل جدید ....
هنگام استخدام در ایران
خانم ها قبل و آقایان بعد از مصاحبه
به آرایشگاه و اصلاح نیاز دارند .