احتمالا بعد تخته قاپو (!) شدن گودر سابق و پیل تر ینگ سرویس های وبلاگ نویسی خارجی ، کوچ بلاگر ها به شبکه های اجتماعی ، خداحافظی یا سکوت اکثر وبلاگ نویس های نامی ، تنگ و تنگ تر شدن خطوط قرمز و ... از کار افتادن کامل گوگل ریدر آخرین ضربه بر پیکره ی نیمه جان وبلاگ نویسی فارسی باشد !
یکی بود یکی نبود
یه عاشقونه بود
که هیچ وقت روی آشیونه ندید
قصه ی ما به سر رسید
درآمد ماهیونه به نرخ تورم نرسید
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از منزل همسایه
مشتی پسته را دزدیدم
مرد خانه پی من تند دوید
پوست پسته را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
آخرین پسته و سهم من افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز ،
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
خاطره ی قیمت پسته می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا بساط عید ما
پسته نداشت ...
+در ادامه ی ورژن مرغی این پست !
+با اجازه از حمید مصدق / ورژن اصلی شعر / روحش شاد
با من برقص
مثل بادیاین کلاه قرمزی ، پسر خاله ، پسر عمه ، فامیل دور ، ببعی ، جیگر و آقوی هم ساده است که عید را زنده نگه داشته است !