من امسال در نمایشگاه کتاب، یک درس بزرگ گرفتم. روی دیوار یه پارچۀ بزرگ کوفونده بوندن نوشته بودن:
«یک کتاب اگر بخواهد ماندگار شود، باید خوب باشد!»
دیگه نمیگم این سخن گهربار مالِ کی بود.خودتون می دونین دیگه!
فرقی ندارد صبح باشد یا ظهر... یا شب
جمعه ها به اندازه ی غروب های غمگینشان کش می آیند..
.
کامی کوچولو سه ساله از جاکفشی مسجد! : با سلام بنده دیشب خواب دیدم با دوستهایم در مهدکودک نشسته ایم و داریم نقاشی میکشیم و "آهویی دارم خوشگله" میخوانیم و دست میزنیم و به اقتضای سنمان همینجوری بیخودی خوشحالیم که یکدفعه یک عده که جورابهایشان از جیبشان آویزان است میریزند توو و شروع میکنند به نماز خواندن! بعدازظهرش هم مراسمِ هفتمِ
بزرگ خاندانِ یک جایی در مهدکودکمان برگزار میشود! واقعا یعنی چی!؟ تعبیر! : چیز خاصی نیست عزیزم! عجالتا شما همان دستتان را بزنید! فقط طبق صحبتهای رئیس سازمان بهزیستی در گام اولِ اجرای طرح "مسجد مهد" به یکصد مسجد مجوز مهد کودک اعطا شده تا ازین پس کودکان در فضایی دینی و معنوی آموزش داده شوند! (لینک)
.
شاید آسمان هر جا همین رنگ باشد،
ولی بی تردید، من به جایی نخواهم رفت
که روی زمینِ سبزش، آبیِ هیچ چشمی اندازه ی مشکی های تو آسمانی نیست
عزرائیل : آخه من چرا باید اینقدر کار کنم ، اون وخ جبرئیل از 1400 سال پیش تا حالا بیکاره.
تازه بازم صد رحمت به اون ، اون اسرافیلو بگو که کارش اینه که فقط آخره دنیا بوق بزنه.
خدا :
شاید آسمان
هر جا همین رنگ باشد، ولی
من به جایی خواهم رفت
که بی تردید ،
زمینش سبز تر است
چـــــوب معـــــلم ار بـوَد زمزمه ی محبّــــتی
بازم من آدم نمیشم جمعه برم سر ِ کلاس
روز معلم رو با لبخند تبریک بگیم نه از سر ِ ارادتهای کلیشه ای !
.