برده داری (ویرایش دوم)

 


این داغ را تو بر دل من گذاشته ای

حرفی نیست ، اما

هیچ کس برده های داغدار را نمی خرد



این مردم(4)

این مردم موجوداتِ مؤمن و خدادوستی هستند که به مصداقِ «و مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین»، غیبتِ غیبت کنندگان را می کنند و دزدی از دزدان و چاپلوسیِ چاپلوسان و خلاصه حالگیری از حال گیرندگان. اجرهم عندالله و من الله توفیق!

برده داری

 


بد داغی به دلم گذاشته ای

     به هرجا می برم، می گویند

                   مال دزدی نمی خریم

 



زری خانوم همانطور که با چادر گلدارش یه لنگه پا دم در نیمه باز ایستاده بود و حواسش بود که کسی نگاهش نکند با خوشحالی در را باز کرد و دوید به سمت علی کوچولو که تا در سرویس مدرسه اش رفته بود و ناگهان دوان دوان برگشته بود به سمت مادرش . زری خانم توی عوالم مادرانه اش ذوقمرگ شد که علی برگشته تا به او بوسه خداحافظی بدهد اما دریغ که علی برگشت تا ساندویچ کالباس زنگ تفریحش را که روی جا کفشی جا گذاشته بود بردارد ...  

 

این مردم(3)

عزیز من! جانِ من! حق الناس یا همون حقوق شهروندیِ کوفتی فقط این نیست که از دیوار مردم بالا نری! یکیش هم اینه که کل عرض پیاده رو رو با دوستات اشغال نکنی و اونقدر خرامان خرامان راه نری که انگار داری تو پارک ملّیِ ایرلند قدم می زنی. یه نگاه به پشت سرت بندازی می بینی که چهل نفر دارن بال بال می زنن و مثل سگ عرق می کنن که یه جوری از تو و رفقات سبقت بگیرن برن به کار و زندگیشون برسن. مثل آدم راه برو! خبر مرگت داری تو قرن بیست و یکم زندگی می کنی. یه کمی «آدم»های دیگه رو هم ببین!