.
.
.
من با تو ما، ما بی تو هیچ
جانم بیا کاری بکن، سرتا به پایم زهر شد در عقربِ این ساعتانِ مارپیچ
ای مای من، دستم نه...جانم را بگیر و بعد از آن، رَختِ سپید بوسه ات بر این تنِ بی ما بپیچ
.
.
چون همه مون یه روزی یه گاوی رو به عنوان عشق می پرستیدیم !!!
پ.ن 1: یکی میل زده بود.
پ.ن 2: اون گاوه هر جنسیتی میتونه داشته باشه.
پ.ن 3: سخ نگیری یه وخ. واسه خنده س.
جمله زیر را تکمیل کنید :
پشت سر هر مرد موفقی ....
د - یک زن ایستاده ( البته با لنگه دمپایی )
ب- یه روزی میخاره
ج- یه کم شوره ریخته
د- حرف بزنی لجش در میاد
یوم احدین ۲۱ جمادی الثانی سنه یکهزار و خورده ای هجری قمری :
امروز یک لندهور زردنبوی فرنگی از جانب سفیر اعظم بریتانیا به اندرونی آمد و یک جعبه جادویی جل الخالق همراه خود داشت که نامش فوتوغیراف بود . عهد و عیال را در بیرونی شمس العماره گرد کردیم و گفتیم لباس پولو خوری تن کنند و فوتوغیرافی مثبوت نمایند .
از راست به چپ :
مریم بانو شاراپوفا دختر خاله پسر عمو نیکلای تزار روس - خواجه ممد خَردادیان رقاص اخته بامزه خودمان - شهبانو جنیفر گنده کانی صبیه محترمه سردار کامبیز گنده کانی امیر نظام خوش قد و قامت ما و حاکم فارس - بانو لیدی گاگول دلقک خوش ادای خاله جان ویکتوریا ملکه بریتانیا - بانو آنجلینا گوگولی آکتوریس ماهر قالیپود که چند صباحی میهمان ما هستند .
آن پایین هم آرشمیرزا نائب السلطنه را ملاحظه می فرمایید که انگار نشادر به درکش کرده باشند دارد جفتک چارگوش می اندازد پدر سوخته
+ اتوبیوغرافی سلطان کیاشاه باستانی - مجلد هفتاد و ششم
رساله هنر زارت ( ZART ART )
یعنی میشه روزی بیاد که همه مردم شهر از درون شاد باشن ؟
لااقل برای یک روز ، هر کسی رو که می بینی ، پر از انرژی و نشاط باشه.
کاشکی اون روز بیاد.
پ.ن: ولله دیگه خسته شدم از اینهمه قیافه عبوس و غمگین.
دو نفر که زیر سقف یک شهر زندگی می کنند
دو نفر که یک دین و یک مذهب دارند
دو نفر که توی شناسنامه دارای یک ملیت مشترک هستند
هر دو به یک روزنامه آگهی داده اند
و آگهی هر دو در یک صفحه و در کنار هم چاپ شده است
می بینید چقدراشتراک بینشان هست ؟
فقط کمی جنس آرزوهایشان تفاوت دارد .
.
.
.
.
من با تو ما، ما بی تو هیچ
جانم بیا کاری بکن، سرتا به پایم زهر شد در عقربِ این ساعتانِ مارپیچ
ای مای من، دستم نه...جانم را بگیر و بعد از آن، رَختِ سپید بوسه ات بر این تنِ بی ما بپیچ
.
.
رگ هوش و حواسم را زد ... تیزی نگاهت ... و من عاشقت شدم !