پاره صفرم

مثل آن شبهای روشن سرخ کودکیهایمان که آسمان دل دل میکرد که برف ببارد...مثل همان شبهای سرد که یک بخاری نفتی تمام دنیایمان را گرم میکرد با ذوق از پنجره کوچه را نگاه میکردیم و خدا خدا میکردیم تا دانه دانه برف ببارد...ببارد...آنقدر ببارد که فردا که چشم باز میکنیم کوچه سپید باشد...که کوچه آدم برفی باشد...تا دستکشهای بافتنی هفت سالگیمان را از صندوقچه بیرون بیاوریم و یک دل سیر برف بازی کنیم...تا دستهای چروکیده مامان بزرگ را در دستهای کوچکمان بگیریم و بیاوریمش لب پنجره که..."مامان بزرگ...ببین...عروس برون فرشته هاس...داره برف میاد"...
آری...درست مثل همان شبها...چشم دوخته ایم به این کوچه...و خدا خدا میکنیم تا فردا صبح که چشم باز میکنیم این کوچه سپید باشد از دانه...دانه...دانه های ریز حرف...
خدا خدای لب پنجره اش با ما...
هزار دانه برف سپیدش تقدیم شما...


برای خواندن "درباره وبلاگ" لطفا تشریف ببرید ادامه مطلب


" سخن مانند دامن زنان است هرچه کوتاهتر بهتر و به هدف نزدیکتر " منظور ناپلئون از  این جمله همانی بوده که نظامی در رابطه اش " کم گوی و گزیده گوی چون دُر ..." را سروده ... اما با کلماتی دیگر و در قالبی جدا و البته با نگاهی کاملا متفاوت . ده ها و شاید حتی صدها نوشته و شعر با همین مفهوم را میتوان پیدا کرد که هرکدام از زاویه ای خاص به این موضوع پرداخته اند.

تمام مفاهیم دنیا همین گونه اند . برای هر نگاهی ، برای هر واژه ی یک لغت نامه میشود شعر نوشت  ، از خــــــدا گرفته تا سیفون توالت ... و مطمئنا هر کس هم تفسیر منحصر بفردی از هر کدام از اینها خواهد داشت ... و اگر کسی بتواند در قالب زیبا و بدیعی از کلمات یا حتی رنگ ها و نت ها برداشت خودش را به دیگران انتقال دهد شاید طرز نگاهش به عنوان جمله ای هرچند بسیار کوتاه در دفتر یادها ثبت شود و نامش جاویدان ... و این دفتر لبریز از بینهایت نوشته و موزیک و فیلم و نقاشیست که نقطه ی مشترک همیشان گذشتن از مرز تکرار است ... که شاید معنایی باشد برای زیبایی !
تنوع ، تنوع شاید تنها توجیهی باشد که برای جمع ما به کار رود . آرش (میرزا قلمدون) ، آلن (کابوی تنها) ، الهه ( دلکده ) ، تیراژه ( کافه تیراژه ) ، حمید باقرلو ( ابر چند ضلعی ) ، دومن ، علیرضا (رستاخیز) ، گارسیا (خرپ خرپ های مغز یک چپ دست ) ، کوروش (کلکله ) و کیامهر باستانی (جوگیریات مرحوم ) ... این وبلاگها را اگر نگاهی بیندازید حتما خواهید دید که تقریبا هیچ مناسبتی با هم ندارند . بعضی ها عمده مطالبشان روزانه نویسیست ، بعضی شعر و طرح و یا حتی مینیمال . و حالا نویسندگان این وبلاگها اینجا جمع شده اند تا در یک جمع کاملا صمیمی و دوستانه یک گروه باشند ، یک تیم مینیمال نویسی . پس  مطمئنا هیچ انتظاری برای یکسان و هماهنگ بودن لحن و موضوع نوشته های وبلاگ نخواهید داشت . ممکن است برای مثال سومین پست این وبلاگ یک طرح بسیار عاشقانه و احساسی باشد ولی پست چهارم کنایه ای تند و اجتماعی ... .
ما همه امیدواریم به خواست خدا و حمایت شمایی که اینجا را میخوانید و تلاش خودمان همین تنوع رمز موفقیتی باشد برایمان که مرزهای تکرار را کنار بزنیم و نام این جمع را در صفحه ی یادها به خوشی بنگاریم .
پس :

به نام خدا

این وبلاگ گروهیست ...

یک وبلاگ گروهی مینی مال نویسی ...

ســــــــلام !!!

:)

پی  نوشت : این پست به نوعی پست صفرم وبلاگ محسوب میشه و فاقد ویژگی مینی مال بودنه ... ولی بعد از این تمام پستها در قالب کوتاه نوشت خواهد بود ...

نظرات 52 + ارسال نظر
پروین 1390/06/18 ساعت 04:16

تبریک.....

آرمین 1390/06/23 ساعت 00:33

سلام به کیامهر عزیز - الهه عزیز- و حمید - آرش و آلن عزیز


کیامهر از دستت دلخورم خیلییییی زیاد چون خونت که بسته شد خبر خونه جدیدتو ندادی بهم

ایشاالله همیشه همتون موفق باشید همتون و دوست دارم یا علی مدد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد