مشت وا شدن اینجا کنایه داره به چی؟ به بیان اسرار درونی شخص و ابراز عشقش؟ یا مشت باز میشود برای نوازش ؟
سبک خاصی داشت..یاد فیلم های مرحوم حاتمی افتادم...یاد دیالوگهای فیلم های موزیکال دهه ی چهل و پنجاه.. حس خوبی بهم داد....مثل حس نشستن در ایوان یک خانه ی قدیمی در یک صبح پاییزی
ممنونم آرشمیرزای گرامی
منظور من خیلی مهم نیس هر حسی که خودت میگیری درسته.
دم شما گرم. من کجا و عمو علی کجا؟ هنوز که هنوزه یه تابلوی ناتموم دارم که برای حاتمی کار کردم ......خیلی ساله....!!!!!! خدا رحمتش کنه که جددن سعدی ِ سینمای ایران بود.
خیلی چیزا مشت منو باز میکنه ...! ضمنا این روزا دیگه کسی پیراهن گلدار نمی پوشه ، همه از بی گلی پیراهن هاشون افتخار میکنن، اونایی هم که گل می پوشن بیشتر گِلی اند تا گُلی...؟
از اونایی که پیرهناشون گِلیه دوری کن چون رفتن یه جای دیگه خاک بازی کردن و کُزازش رو آوردن واسه تو!
روزی مرا از یاد خواهی برد روزی میرسد که تنها ثانیه ای مرا به حکم زنانگیم خواهی دید انحنای اندامم تو را خیره میکند اما شیبه هیچ کدام از خاطراتت نخواهم بود موج نگاهت ...
حکم زنانگی حتمن دل است دست ما هم یک دست مشکی دریغ از یک ۲ لوی دل که لو دهد .....
جددن! میخوای بخشدار ِ ترانک بشی؟ بنظر من اضافه کردن بخش دسته بندی موضوعات می تونه ایده بده برای نوشتن بقیه هم بیان و فکر کنن چه اسمی میشه واسه نوشته هاشون بذارن. همین اسمی که خودتون میذارین ناخودآگاه رسمش رو هم نشونتون میده.
بله خب ... وجود بخش ثابت میتونه یکی از ستون های وبلاگ باشه ... البته به شرطی که خلاقانه و جالب باشه ... که این "ترانک" یا تعبیر خواب یا حتی جا خالی اینطوری هستند ! ولی خب فوق العاده نیستن ! اگه بقیه هم راجع بهش فکر کنن و بتونیم بخشی به وبلاگ اضافه کنیم که بقدر کافی جذاب باشه برای تبدیل بشه به شناسنامه ی وبلاگ عالی میشه !
بعد از ایین دست ِ من و دامن تو گل عشششقم گل پیراهن تو و سکووووتم به درازای شب ِ یلدااااااااااااااااااااااااااااااایت آرزووووووووووویم سبزی ِ فردااااااااااااااااااااااااایت یادم نیس اینننن تیکه شعره مال ِ کی بود الان ایییین پست شوما آرش خان جان این رو به یاااادم آورد یاحق...
اونوقت این یعنی چی؟!
ضمنا اول
خاطره یار نپوشی!
.
.
.
که پاییزش
از همه خیابونا فراریم میده...
بالایی منم آرش...
خوشم نیومد
در حد تو نیست بالا باشی
بهت نمیاد
بیا زیر و دل به کار بده.
چجوری آخه ؟!!
با تکنولوژی نانو ؟!!
نه ! با تلکونوژی ِ بانو!
چقدر به دلم نشست عمو آرش....
عالی بود...هم وزن و ریتمش هم مفهوم قشنگش....یه عالمه احساس خوب بهم داد......
نوش جان . گوارای وجود.
چقدر خوشگل بود
آخی !
خیلی معصومانه گفتین !!!!
از شما بعیده !!!!!!!!!
جانم؟؟؟؟؟؟؟
با من از عشق سخن نگو ... لرزش صدام ...مشت منو وا میکنه...
و بعد یک سیلی خواهد شد که روانه می شود به سویت؟؟؟
مشت وا شدن اینجا کنایه داره به چی؟
به بیان اسرار درونی شخص و ابراز عشقش؟
یا مشت باز میشود برای نوازش ؟
سبک خاصی داشت..یاد فیلم های مرحوم حاتمی افتادم...یاد دیالوگهای فیلم های موزیکال دهه ی چهل و پنجاه..
حس خوبی بهم داد....مثل حس نشستن در ایوان یک خانه ی قدیمی در یک صبح پاییزی
ممنونم آرشمیرزای گرامی
منظور من خیلی مهم نیس
هر حسی که خودت میگیری درسته.
دم شما گرم.
من کجا و عمو علی کجا؟ هنوز که هنوزه یه تابلوی ناتموم دارم که برای حاتمی کار کردم ......خیلی ساله....!!!!!!
خدا رحمتش کنه که جددن سعدی ِ سینمای ایران بود.
ولی انصافا یکی از بهترین کوتاه نوشته هایی بود که از شما خوندم
قربون شما.
تنهایی نخند ! بگو با هم بخندیم
چرااااااااااااااا؟ چقد خشن!!!!
چرا ناراحت میشی حالا؟
من فقط تصور کردم بعد از باز شدن مشتت چه اتفاقی میفته!
خیلی چیزا مشت منو باز میکنه ...!
ضمنا این روزا دیگه کسی پیراهن گلدار نمی پوشه ، همه از بی گلی پیراهن هاشون افتخار میکنن، اونایی هم که گل می پوشن بیشتر گِلی اند تا گُلی...؟
از اونایی که پیرهناشون گِلیه دوری کن
چون رفتن یه جای دیگه خاک بازی کردن و کُزازش رو آوردن واسه تو!
روزی مرا از یاد خواهی برد
روزی میرسد که تنها ثانیه ای مرا به حکم زنانگیم خواهی دید
انحنای اندامم تو را خیره میکند
اما شیبه هیچ کدام از خاطراتت نخواهم بود
موج نگاهت ...
حکم زنانگی حتمن دل است
دست ما هم یک دست مشکی
دریغ از یک ۲ لوی دل
که لو دهد .....
من نمی دونم چرا کامنتای محسن محمدپور حذف شده!!!!!!!
نوشته بود :
خوشم نیومد آرش
در حد تو نبود
به هر حال خواستیم این را بنویسیم تا متهم به چیزی نشویم.
و هم اینکه دلیل جوابیه ی ما را به ایشان در کامنت دیگرشان بدانید
آرش خان
اون کامنت برای پست دو منه
اون پستی که زنا گروهی یه کارایی میخواستن انجام بدن
دستت درد نکنه
خوب شد گفتی ها
رفتم پاکش کردم
میگم آخههه
اون جوابی که برای کامنت محسن خان نوشته شده مشکوک میزنه ..
نگو ..
اشکالی نداره
به این میگن توفیق اجباری!
ضمنن اصلن مشکوک نیست و واقعیته
میگی نه ! از خودش بپرس.
ترانک ..
خیلی خوبه این بخش ...
خیلیییی ...
جددن!
میخوای بخشدار ِ ترانک بشی؟
بنظر من اضافه کردن بخش دسته بندی موضوعات
می تونه ایده بده برای نوشتن
بقیه هم بیان و فکر کنن چه اسمی میشه واسه نوشته هاشون بذارن.
همین اسمی که خودتون میذارین ناخودآگاه رسمش رو هم نشونتون میده.
بله خب ...
وجود بخش ثابت میتونه یکی از ستون های وبلاگ باشه ... البته به شرطی که خلاقانه و جالب باشه ...
که این "ترانک" یا تعبیر خواب یا حتی جا خالی اینطوری هستند !
ولی خب فوق العاده نیستن !
اگه بقیه هم راجع بهش فکر کنن و بتونیم بخشی به وبلاگ اضافه کنیم که بقدر کافی جذاب باشه برای تبدیل بشه به شناسنامه ی وبلاگ عالی میشه !
نه علیرضا
منظورم اینه که هر کسی نوشته هاشو دسته بندی کنه و یه اسمی براش بذاره
همین اسم گذاشتن سمت و سو می ده به نوشته هاش.
باز هرچی که شما و بقیه بگین همونطور باشه ...
ولی فکر کنم دسته بندی کردن" همه ی نوشته ها " ایده ی جالبی نباشه !
بعد از ایین دست ِ من و دامن تو
گل عشششقم گل پیراهن تو
و سکووووتم به درازای شب ِ
یلدااااااااااااااااااااااااااااااایت
آرزووووووووووویم سبزی ِ
فردااااااااااااااااااااااااایت
یادم نیس اینننن تیکه
شعره مال ِ کی بود
الان ایییین پست
شوما آرش خان
جان این رو به
یاااادم آورد
یاحق...
آخی!
اینو خیلی دووس دارم!!!!!
آخ! قلبم!
خیلی قشنگ بود.