سفر

از شهری به شهر دیگر ،

با اتوبوس های راه آهن - تجریش




کامنت الماسی حمید عزیزم :

خیابان ولیعصر خیابونیه که یه سرش به میدون راه آهن ختم میشه و یه سرش به تجریش...
آلن کم گفته که از شهری به شهر دیگر...فاصله این دوتا بیشتر از ایناس...
بامن باشه میگم قرنی به قرنی دیگر...دنیایی به دنیای دیگر...
مثل اینه که توو  پاریس چشماتو ببندی و نیم ساعت بعد چشمت به حومه بمبئی باز بشه...
مثل حس بیدار شدن از یه رویا یا کابوس میمونه...بسته به اینکه کجای راه خوابت برده باشه
...

نظرات 79 + ارسال نظر
رها 1390/06/15 ساعت 23:32

و حتی در قسمت فرست کلاس!

رها 1390/06/15 ساعت 23:33

واااااااااااااااایی اول!!!!!!!!!

پاییز بلند 1390/06/15 ساعت 23:35

سرنوشتم طالع نمی خواهد
کف دستم صاف است
سر باز وطنت نمی شوم
از بیخ معافم یارو

معرکه بود آلن....عالی....عالی....
به این قضیه فکر کرده بودم...یعنی خیلی این تفاوت بین بالا و پایین یه شهر و حتی این ایستگاه تا ایستگاه بعد تو ذوق میزنه...اما اینجوری نوشتنش خیلی هنرمندانه بود.....

از شهری به شهر دیگر با اتوبوس خط۱۱
بدو بدو که رفتیم

محسن باقرلو 1390/06/15 ساعت 23:41

می بینم که ساعت پنجم همه تون با هم می پرین روو صفحع مدیریت اینجا !

تازگی ها مترو هم اضافه شده به این ناوگان مسافربری!! نوستالژی قطار را دارد...در تونلی تاریک البته!..و همراه با خیل عظیم مسافران ایستاده ای که نمیدانند کجایت را باید له کنند تا همسفری خویش را اثبات!!

نیاز بانوی ایت نمکدونکده هست عزیز لپ قرمزی.
لپاتو عشقست جیگر.

محسن باقرلو 1390/06/15 ساعت 23:42

ولی جددن فک می کنم به جز آپدیتها
کامنتدونی اینجا هم پاتوق شبانهء خوبی بشه ایشالا ...

ساعت پنجم؟!!!
منظورتان ساعت بیست و پنجم بود آیا قربان؟!

آره داداش محسن
یه قلیونی و بساط چایی هم ردیف کنین دمتون گرم

قربان شما نیاز بانو...جیگر مبارکتان در حلقوم ما لپ قرمزی ها!!!

محسن باقرلو 1390/06/15 ساعت 23:46

نخیر دقیقن منظورم ساعت پنجم بود !
ناسلامتی اخوی مام جزو صاحابای اینجاسا !
خب از قوانین اینجا مطلعیم خب !

ای جانم لپ قرمزی.بسی خر شدیم.باز هم بگو ای جاااااانم.

آلن 1390/06/15 ساعت 23:49

آره محسن
نمی دونی چقدر کشیک دادم تا این پنج ساعت کذایی تموم بشه و نوبت به من برسه.

خب من الان نفهمیدم این ساعت پنجم یعنی چی؟!
ناسلامتی ما هم اینجا حق آب و گل داریم!
حالا گیریم آی کیومان به طرز افتضاحی پایین!!

تیراژه جوووونم!
بیا در گوشت بگم!یعنی تو نمیدونی؟بیا یاهو بچه

آلن 1390/06/15 ساعت 23:51

تیراژه بانو ،
مگه قرار نیست که نفر بعد ، پنج ساعت سماق بمکه تا نوبتش بشه.
منظور از این ساعت پنجم ، همینه دیگه.

آلن حواسم هست که تقلب کردیا!ساعت پنجم هنوز از راه نرسیده بود که آپ کردیااااا...حواست باشه که حواسم هست به بی حواسیت

محسن باقرلو 1390/06/15 ساعت 23:52

بابا یکی تون این تیراژه بانو رو توجیه کنه !
پی دی اف قوانین رو واسش ایمیل می کردین خب !!

آلن جان کشیک دادن نمیخواست که..!
ما کهتران گروه فعلا شهر را خلوت کرده ایم تا مهتران بنگارند!
حال بماند که بعدا چه گیس کشی ها و چاقو کشی هایی خواهد شد سر آپ کردن!!
یکی به من بگه این ساعت پنجم یهنی چههه!!(به سبک شیرفرهاد خوانده شود لطفا!)

قربان فهمیدم!!پای اساسنامه را که وسط کشیدین سکه ربع پهلوی مان قل خورد و افتاد!!

آلن 1390/06/15 ساعت 23:54

الهه ؟
درسته که پنج ساعت تموم نشده بود.
ولی دیگه آخراش بود دیگه یزید.

قربان سکهٔ ربع پهلویتان برویم ما!سکه تان در حلق ما!پول اس ام اس ما را به حسابمان واریز نمایید!بینوا اس ام اس!زودتر میفهمیدی خب

آلن 1390/06/15 ساعت 23:56

تیراژه جان ، من در غیاب شما مهتران دارم واسه خودم تیله بازی میکنم.
شرمنده نکنید لطفن

هیشکی منو دوس نداره
منم نمکی هستماااااااا
دوسم داشته باشین
میرم معتاد میشماااااااااا

تو که نمیدونی من چقدددددر واسه این 5 ساعت انتظار کشیدم آلن....اوهو اوهووو(آیکون گریهٔ نخودی!!!)
منم که قانون مدار و قانون محور و اینا!منتظر بودم دقیییق بشه 5 ساعت!که تو آپ کردی!حالا من یزیدم یا تو؟(آیکون یکی از او دو تا طفلان مسلم!)

ای قربان تو بروم من الهه با آن حواس جمع و سیم کارت ایرانسلت!!!

آلن 1390/06/16 ساعت 00:00

ای به قربان یکی از آن دو طفلان مسلم.
خب یزید ، زودتر میگفتی میخای آپ کنی ، لااقل من تا الان بیدار نمی موندم.
یزید
یزید
یزید
یزید
یزید

نیاز بانو ما الان مراتب لاو ترکانی خویش برای شما را چگونه باید به محضرتان اعلام بفرماییم جانم؟!!
شفاف سازی لطفا!!!
آلن جان ای آن تیله هایتان در حلقمان...پیشکسوت مینیمال نویسی هستید قربان!

آلن 1390/06/16 ساعت 00:01

ساعت کامنت بالا رو حال می کنید بر و بچز ؟

محسن باقرلو 1390/06/16 ساعت 00:02

دعوا نکنید بچچه ها روی همو ماچ کنید با رعایت موازین شرعی و صلوات بفرستید !

محسن باقرلو 1390/06/16 ساعت 00:03

خواستم یه چیزی در مورد کامنت الهه بانو بگم حیا کردم !

آلن 1390/06/16 ساعت 00:04

الهه ؟
الان بگیر بخاب. ساعتتو کوک کن واسه ساعت 5 صبح.
اون موقع فک کنم بتونی بدون اینکه کسی مزاحمت بشه همچین سر صبر آپ کنی.

آه!!!!
بهم بگین دوسم دارین...
من کوچلو هستم
یه وقت معتاد میشم از دست میرماااااااااااااااا!!!

آیکون ماچ و صلوات نداره اینجا؟!!!
مملکته داریم؟!!!
ماچ:
صلوات:

آلن 1390/06/16 ساعت 00:05

محسن ؟
در مورد چی حیا کردی ؟
دو طفلان مسلم ؟
یعنی میخاستی یه جور دیگه عبارت بالا رو بگی ؟

رها 1390/06/16 ساعت 00:05

اره آلن جان در طول 30 دقیقه 33 کامنت!!!
همگی بلند بگید: مااااااااااشالله

حالا یعنی من تا ساعت 4:27 باید بیدار بمونم تا آپ بعدی از دستم نره!من یزیدم یا تو؟
یزید تر!
یزیدتر!
یزیدتر!
اگه مشکل با یزید حل نمیشه، خوولی و اینا هم هستنا

آقا محسن کامنتمو از هر طرفی خوندم به جایی نرسیدم!میدونین که انحراف از معیارم زیاده!ولی خداییش به نتیجه نرسیدم!

آلن 1390/06/16 ساعت 00:08

الهه ؟
واسه چی بیدار بمونی. خب بگیر بخاب.

محسن باقرلو 1390/06/16 ساعت 00:08

آلن
چند بار خوندم این طرح مینی مال رو
باورت میشه تازه الان یهوویی معنیشو فهمیدم
که داستان اختلاف طبقاتی و ایناس ؟
خیلی خوب بود بچچه ... آففرین ...

آلن 1390/06/16 ساعت 00:09

قربانت محسن جان..
دقیقن منظورم همین بود.

خوابیدن و بیدار شدن سخت تر از نخوابیدنه آلن جان!باور کن!خودت که درد کشیده ای!حرفمو میفهمی

نیاز جون دوست داریم!
الان باید ترک کنی و بگی:
نیاز هستم...یک مسافر!

دوسم دارین؟!!!!!!!!!
ترک کردم.لپ قرمزیا عاشقتونم

آلن 1390/06/16 ساعت 00:18

آره الهه. درکت میکنم.

نیاز ؟
اینجا همه ، دوست همدیگه هستن و به همدیگه محبت میکنن.
پس ناراحت این نباش که کسی دوستت نداشته باشه

کی انقدر اختلاف مسافت پیدا شد ... همون موقع که دل آدمها از هم فاصله گرفت ... اونوقت بالاشهر نشینا و پایین شهر نشینا مرزبندی شد بینشون

ای وای وسط گپ و گفتتون کامنت گذاشتم !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد