عادت...مسئله اینست!

مدتها تلاش کردم تا به "بودنت" عادت "نکنم"...حال باید یاد بگیرم به "نبودنت" عادت "کنم"...

گاهی زندگی با جابجایی یک "نـ" زیر و رو میشود....

نظرات 23 + ارسال نظر


همین "نـ" ها بودن و نبودن آدم ها رو میسازه! بین آدم های این دوره و زمونه گاهی باید کم باشی تا کمبودت احساس بشه، نه اینکه اصلاً نباشی که نبودنت عادت بشه!
.
اینطوریه دیگه الهه جان...

آره پریسا جون...ولی خیلی وقتا باشی،کم باشی،یا نباشی،هیچ فرقی نداره وقتی طرفت نیست.....

چه عجب
اینجا بالاخره از اون فضای سراسر عرفانی درومد

فداکاری کردم علیرضا

آرام و قرارم را "نـ"ـی از من گرفت که اضافه کردی به "بودنت" !

اضافه کردن بیرحمانه ایه.....

کیامهر 1390/06/23 ساعت 13:21

علیرضا جان همچین هم کم عرفانی نیست
یک مقدار به فعل جمله دقت کن
من که شرمم میاد از بازگو کردنش

تو راجع به همون حق و حقوقت با عمو آرش صحبت کن،البت در خونهٔ خودتون!


خب باشه بهتره دیگه الهه... قدرت رو میدونه... چون کمیاب و نادر میشی... اصلاً اون "نـ" رو باید برداریم از نبودن طرفمون... تا باشه و ما خودمون کم باشیم... این روزها به این کم بودن نیاز دارم...

نیست دیگه...نیست.
میفهممت پریسا...اگر هست،کم باش تا قدر بدونه....

خوب خوشبختانه آدم به شرایطش بالاخره عادت میکنه . سختی داره ... دیر و زود داره ... دل سوختن داره ... بی قراری داره ... اما " آخرش " عادت میکنی و نهایتش یه آه میکشی .

فعلا راه یادگیری من طولانیه به نظر!هنوز یاد نگرفتم عادت رو....

قربان دقت که کردم دیدم بله حق با شماست ... رگه هایی از عرفان درش دیده میشه اما در اون حد نیست که بشه درش غرقه شد ...

مرسی علیرضا،من دارم میرم سر کار،مراقب اینجا باش که به افعال عرفانی آلوده نشه!

این عادتها چیزایی نیستن که با تلاش کردن و یاد گرفتن بشه از پسشون برومد...

نون که آخرای صف الفباست...زندگی با قامت یک الف هم زیر و رو میشه...

پاییز بلند 1390/06/23 ساعت 14:12

دروووووووووووووووووووووووووووود



بهلول راهوشیاری چاره نشد!

دیوانه شد!

دیوانه شو....!
.
.
.
.
.
.

مگذار عادت کنم به نبودنت
بگذار نهراسم از بودنت
وقتی که نیستی...
نَ ها چسبندگی ایجاد میکنند در ارتباط به همه ی کلماتی که شروو میشوند
تا به تو ختم شوند..
نَ بودن با بودن..
بودن تا نَ بودن..!

مامانگار 1390/06/23 ساعت 14:15

...عادت...چه زندان مخوفی !!..که همه خلاقیتت رو به بند میکشه !!
...مرسی الهه جان...

پاییز بلند 1390/06/23 ساعت 14:16

همینجوری نوشت!
.
.
.
.

نه توان شعر گفتن نه ز غم توان رهایی
نه توان صبر کردن نه تحمل جدایی

پاییز بلند 1390/06/23 ساعت 14:19

پیدا کن مرا
میان اینهمه آوا
که خطوط حامل ذهنت را
پر از سیاه وسفید واژه های نقطه دار می کند

بهار 1390/06/23 ساعت 14:28

چقدر دوست داشتم این جمله رو...

فوق العاده است:)

کیامهر 1390/06/23 ساعت 15:20

یکی این پاییز بلند رو از پریز بکشه
دوباره کی ازش تعریف کرده؟

پاییز بلند 1390/06/23 ساعت 15:37

کیامهر هنوز شارژ نشده٬ حقم که فول شارژ شد از برق میکشم میدم به تو بگیرت برق

فاطمه 1390/06/23 ساعت 15:38 http://999f111a.blogfa.com

سلاممم الهه جان
بودن"یک حرف که کم بیاورد میشود راز دلتنگی...

و اینگونه تمام زندگیم ب سختی میگذرد...
چ وقتی "بودی" چ وقتی "ن بودی"!!

شیوا 1390/06/23 ساعت 17:28 http://shiva812.blogfa.com

لایک فراوان الهه بانو ....
گاهی زندگی چه راحت زیرو رو میشود...

عاطی 1390/06/23 ساعت 17:36

مرسی الهه جان!
خیلی قشنگ گفتی:X

خلاصه همیشه باید به یه چیزی عادت کنیم دیگه
عالی بووود الهه جونم مثل همیشه بوووووووووس

مریم 1390/06/23 ساعت 20:44 http://mazhomoozh.blogfa.com

اونم چه جور!

مریم همسفر شیرزاد 1390/06/23 ساعت 22:17

عاااااااااااااالی بود الهه
حرف دلم بود الهه
حرف ته ته دلم

میدونم عشقم...میدونم....
کاش یاد بگیریم عادت کنیم مریم...کاش یه درسی وجود داشت به اسم آموزش عادت....من بلد نیستم عادت کنم...تو بلد باش...تو یاد بگیر.....

"بودن یا نبودن..مسئله این است"

الهه.....تئوری جالبی ارایه دادی
.
.
.
عادت کردن یا نکردن...مسئله این است!!!!

مسئله همینه....اما راه حلش چیه؟........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد