نذری پزون!



حل شدم در آغوشش

وا دادم در نفسهاش

.

.

.

و یار  ِ حلوا کرده بود.



نظرات 16 + ارسال نظر
محسن باقرلو 1390/06/28 ساعت 00:06

من طراح نیستم و از طرح هم چیزی حالیم نیس
ولی بنظرم میرسه که دو مدل طرح داریم
یکی اونی که از مضمون می رسیم به واژه
و یه وختی برعکس ... از بازی با حروف و واژه های مضمون میسازیم که این دومی معمولن چیز خوب و قوی و موندگاری نمیشه ...
این طرح بنظر من از دستهء دومه ...

واژه و مضمون در تعامل با همند
وقتی یک کار مینیمال می کنی
تعصبی روی تقدم و تاخر نمیشه داشت
یعنی من اینجوری فکر میکنم
خود من هم یه طراح تجربی ام.
تصویری که ساخته میشه خیلی برام جذابیت داره. این حل شدن و این وا دادان و اون حلوایی که بوی نذری میده و یه جورایی بار معنوی رو میخواد برسونه .
حلوایی که یادآور نبودن و نیست شدنه.......
حلوایی که شیرینی مردنته.

به این میگن نقد منصفانه(کامن محسن)

خدا کنه که اون حلوا, خیرات عشق های قبلی نباشه!!!
که با یاد کسی در آغوش دیگری...نمیدونم چرا ولی از این طرحتون بوی چنین حلوایی به مشامم رسید..
زیبا بود...و البته غمگین برای من..

اتفاقن یه طرحی دارم توی همین مضمونی که تو میگی
اگه عمری باقی بود میذارمش
توو مایه های کفن ِ طرف هنوز خشک نشده و این حرفا...

سرتان سلامت قربان
همیشه زنده باشید و پایدار...
منتظریم.

آلن 1390/06/28 ساعت 00:34

عالی بود عمو آرش.
لذت بردم

فدای تو عزیزم.

چقد جالب و قشنگ بود.یه کم ماتم کرد!

قربون شما
شعر که بی ماتم نمیشه
البته واسه ما اینجوری بوده تا بحال

فاطمه شمیم یار 1390/06/28 ساعت 00:56

سلامم
ما هم غرق شدیم لحظاتی در حلاوت حلوای نذری پزونتون.......

قبول باشه

بی اغراق محشر بود عمو آرش....

خیلی ممنون.

پاییز بلند 1390/06/28 ساعت 01:32

دروووووووووووووووووووووووود
.
.
.
عجب حلوایی بود
خیلی چسبید!

نوش جون عزیزم
ایشالله حلوای تورو بخوریم.

Laahig 1390/06/28 ساعت 01:37 http://laahig.blogfa.com

عمو آرش با این مینیمال های دلیه دیشلمه ای و حلوایی تان, آب شد این دلمان. رحم بفرمایید قربان :-)

لایک بسیار

چی بگم ولله؟
شرمنده می کنید

پاییز بلند 1390/06/28 ساعت 02:05

دریا
در خانه همسایه است
کمی دورتر
ماهی های رنگینی
هرشب
تشنه سر می گذارند
بر بالش حسرت!

پاییز بلند 1390/06/28 ساعت 02:08

ویار دارم دستانت را ....

منظورت انگشتمه دیگه؟

مریم 1390/06/28 ساعت 11:45 http://mazhomoozh.blogfa.com

آخی! خیلی زیبا بود.

مرسی

عاطی 1390/06/28 ساعت 12:04


عالی ی ی ی ی ی ی بوود!

ممن ن ن ن ن ن ون

خیلی قشنگ بود!
دوتا حس متفاووت بهم دست داد!!!!!!

یک شعر و دو حس
مثل دو فیلم با یک بلیط.

پاییز بلند 1390/06/29 ساعت 18:35

آرش نگو که نمیخوایی با دستات بگیریش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد