آژانس شیشه ای - ابراهیم حاتمی کیا :
-
عباس : حاجی گلوم مِسوزه ... میشه دساتو بذاری رو گلوم ؟
کاظم : ... آخه
عباس :نِه حاجی ... همو دستارو بذار ... میخوام همینا باشه
کاظم : اصغر یه جوک برات نسخه پیچیده گفته هر چند ساعت برات تعریف کنم
عباس : ها بگو !
کاظم : یه شب تو جبهه قرار بود عملیات بشه ... میگن کیا داوطلبن ؟ ازاون جمع یه ترکه ٬ یه قزوینی ٬ یه رشتی ٬ یه لر ٬ یه فارس ٬ یه بلوچ ... عباس ؟ عباس ؟
دیالوگ قشنگ و خاطره انگیزی بود
یکی از بهترین فیلمایی که توو حوزه دفاع مقدس ساخته شده.
البته به نظر من
11 بار فیلم دیدم و هنوزم وقتی تلویزیون نشون میده میشنم مثل ایناکه تا حالا فیلم ندیدن با ولع می بینم
الان که دیالوگو خوندم حتی لهجه عباس یادم بود
آره همه داوطلب بودن اما حالا چی ؟؟؟!!! یعنی هنوزم همه داوطلب میشن ؟؟؟
کجایند
مردان
بی ادعا ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یه شب تو پشت جبهه قرار بود عملیات بشه .می گن کیا دافطلبن؟فقط ...دست بلند می کنه...
جوک امروزی اش بود !!!! دگردیسی نسل امروز راکه می بینی، مرفین هم ساکتت نمی کنه!
با لهجه ی عباس خوندم
جدا الان داوطلب کیه؟
چقد این فیلمو دووس دارم!!!
من ندیدمش
- مربی...اصل...اصل رو بگو...
- جیگرم سوخت...شیشه شکست...مامور اومد...اسلحه اش چسبید به دستم...
مو اصلا توقعی نداشتم...سر زمین بودُم با تراکتور....جنگ هم که تموم شد برگشتُم سر همو زمین...بی تراکتور...مو حتی دفترچه بیمه هم نگرفتم...حالا برا مو زوره که همچی تهمتی به مو بزنن...خواهر با شمام...شما سهمتونو دادین...سهمتون همین نیشهایی بود که زدین...دست شما درد نکنه...
وااااااااااااای!
عاشق این فیلمم!!!
مرسی حمید!
صدای عباس با اون لهجه ی شیرینش پیچید تو گوشم!
دلمان را خون کردی کیامهر...یادش بخیر
ها بگو ...
آره اینو امروز تو فیس بوک خوندم
این فیلم تنها فیلمیه که توو حوزه دفاع مقدس تونست تاثیر بذاره روم. خیلی دوسش دارم.