فاصله

 

 

تویی و  

وسعت ِ هفت آسمان 

 

 

 

منم و 

یک جفت دمپایی ابری. 

 

 

 

نظرات 17 + ارسال نظر

همین که رنگی از تو دارم،برایم کافیست...

همین که رنگی از تو بردارم برای من هم کافی ست.

حتما از این انگشتیاش؟

آره
با عینک ریبون! و شلوار جین!

گلنار 1390/07/19 ساعت 19:03

هفت آسمان را بردری وز هفت دریا بگذری
چون دلبرانه بنگرد ,بر جان سرگردان تو

این شعر یه دمپایی ش کمه انگار!

چقدر دوستش داشتم اینو
زلالی کودکانه ای داشت
اغراق های شاعرانه
و شاید یک حسرت همیشگی...همان دست نیافتن ها..
همان که همیشه تو دریایی و من قایق
تو خورشیدی و من سایه
تو صحرایی و من آهو...و البته این بار با رعایت "فاصله"!!!
تو آسمان و من یا جست خیز کنان میان ابرهای وهمت
یا ایستاده بر زمین خیالت ....
ریتمش منو یاد آهنگ احسان خواجه امیری انداخت:
منم و حسرت با تو ما شدن
تویی و بدون من رها شدن
.
.
یه تصویر کارت پستالی و شیرین از عشق...ممنون آرشمیرزا

خیلی خوب نوشتی ایول
بهت پیشنهاد می کنم پست بعدیت رو از توی کامنتایی که گذاشتی الهام بگیر
جددی بگیر
امتحان کن

این فاصله ای که بین پاره ی اول و دوم شعرت گذاشتی..
خیلی هنرمندانه است
دقیقا حس این که کسی ایستاده و داره به آسمون نگاه میکنه رو القا میکنه..یک لانگ شات تکراری که هیچوقت خسته کننده نمیشه..
این که با چند تا اینتر تونستی چنین تصویری رو الصاق کنی به دو خط شعر خیلی جالبه
ولی اصلا احساس نکردم شعرت سبک هایکو پیدا کرده..
شعرهات دقیقا سبک خودت رو دارن..

ممنون
شدیدن معتقدم کارهای مینیمال نحوه ی ویرایش و نگارش و حتی در خیلی موارد ؛ انتخاب عنوان ؛ همه و همه باید در خدمت مطلب باشند
دقیقن مثل وسواس انتخاب ِ قاب برای یک تابلو.



خیلی قشنگ بوود!

عالی ی ی ی ی ی ی

مرسی ی ی ی ی ی ی

بابک 1390/07/19 ساعت 20:19

آورین آورین

خارش می کنم

مریم 1390/07/19 ساعت 21:53 http://mazhomoozh.blogfa.com

شما همه رو همین جوری تا عرش می رسونین؟

این فاصله
گاهی با به عرش بردن اوست
کاهی با فرورفتن ِ من

محسن باقرلو 1390/07/19 ساعت 23:07

دمپایی ابری چیز خوبیه !

دوس داری؟
میخرم برات.

با همون یه جفت دمپایی ابری،میشه پاورچین و بی سر و صدا تا آسمون هفتم رسید...همونجایی که "او" هست...همونی که وسعت هفت آسمون رو داره.......
"او" اگر "او" باشه،دمپایی ابری میشه مثل بال فرشته...میشه مثل تخت سلیمون...میبرتت تا خود ابرا...تا خود آسمون....همون یه جفت دمپایی ابری.......

به تو هم همون توصیه ای رو می کنم که به تیراژه پیشنهاد دادم
شدیدددددددددن

آوا 1390/07/19 ساعت 23:57

وسعت ِ هفت آسمانت را گروگیرد دلم
تا که پا گیرد کنداین گیوه های ابریم/
در دلم عطشان ِ بی توبودنست،میبینیَش؟
شهد ِ شیرین حضورت راهمی خواهددلم/
شوکرانم می دهی سرمیکشم باجان ودل
عکس ِ اشکم می فِتَد در جام زرین دلم/
یک به یک آیاتِ تنهایی ِ من رو میشود
میدهم هفت آسمانت را،بده آن گیوه ام...
یاحق...

ممنون
چه عجب کامنتت رو مثلثی آرایش نکردی!!!!!!

آوا 1390/07/20 ساعت 00:41

اتفاقا اولش مثلثی زدم
دیدم آرایش ِ شعرم
بهم میریزه.این شد
که سنت شکنی
کردم..خواهش.
یاحق...

گلنار 1390/07/20 ساعت 01:13

اتفاقآ می خواستم جای "بر جان سرگردان تو" بنویسم :
"بر جفت دمپائی تو"
اما نگران شدم اون جفت دمپائی آسمانی خدشۀ روحی بهش وارد بشه و تمام لطافت داستان به پرتاب کردن دمپائی ختم بشه و من هرگز نتونم خودمو ببخشم !
به هر حال "فاصله "رو حفظ کردم با بکار نبردنش

وانیا 1390/07/20 ساعت 13:33

چیزه خوبی نیس سر میخوری بعد با ماتحت مبارک میای زمین آی دردش پدر درآره

ارش پیرزاده 1390/07/21 ساعت 10:49

نفهمیدم ... من تا تصمیم کبری خوندم

آرامش عجیبی داره این طرح...
از جنس آرامشی که در کوه هست...عظیم...غم انگیز...و ساده...

خیلی خوب بود...خیلی خوب بود...

سیا 1390/08/12 ساعت 10:58 http://lpql.blogfa.com

یه ایده رو وقتی جستی باید دنبال یه چیزایی باشی تا باهاش ایده ت رو اجرا کنی ...
ولی میدونی هرچی فک می کنم نمی تونم! آدم توی این طرحت خیلی ساده غرق می شه رفیق...
ای ول داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد