حنجره ! ای بازترین پنجره

 

 

آمدنت  

از باغ ِ پنجره بود 

 

و رفـتنت 

در قاب حنجره.  

 

 

 

نظرات 14 + ارسال نظر
عاطی 1390/09/08 ساعت 17:52



!

خیلی عالی بود!

عاطی 1390/09/08 ساعت 17:52


اول!:دی

سلاممممم!
رسیدن به خیر قربان

سنت کیامهر قدیس 1390/09/08 ساعت 19:07

ای جانم
تو کجا اینجا کجا عزیز دل برادر
ای من به قربان پنجره ات و حنجره ات هر دو با هم

دلمان تنگ شده بود جناب...برای عالی گفتن به پست های شما...

فرشته 1390/09/08 ساعت 20:57 http://surusha.blogfa.com

....

رسیدن به خیر...

رسیدن به خیر جناب میرزا

جزیره 1390/09/08 ساعت 22:39

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه رسیدن به خیر

سیمین 1390/09/08 ساعت 22:42

دست من نیست که دستت را بگیرم یا نه
سر به هر بالشی که میگذارم
خواب تو را بیدار می شوم
(گروس عبدالملکیان)

سیمین 1390/09/08 ساعت 22:49

شعر بالا مال آقای مرتضی بخشایش بود
آخه بگو مجبوری وقتی خسته ای کامنت بذاری؟

گلنار 1390/09/09 ساعت 01:09

آمدنت سهم من بود
رفتنت سهم هیچکس

حالا که آمده ای ...همین یک کلمه کافی است..آمده ای

(محمدرضا عبدالملکیان)

وقتی میرفتی ایوان چشم بارانی بود

علیرضا 1390/09/09 ساعت 11:44

آمدی جانم به قربانت صفا آوردی به وبلاگ بازم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد