به خدا که قبله کج ٬ به خدا نمی رسه

از میان تمام عربده ها و گریه ها و شیون ها و زاری هایی که داشت از روزن کوچک سقف حسینیه به سمت ملکوت بالا می رفت ٬ خداوند تنها صدای گریه رقیه کوچولو ٬ دختر سه ساله ای را  

می شنید که مادرش لباس شیرخواره ها به تنش کرده بود و یکی از حاج خانم های کوچه هلالی توی تاریکی روضه ٬ پای کوچکش را لگد کرده بود ...  

نظرات 12 + ارسال نظر

گناه داشت آخه

این محشر بود

خودش میگه به هر طرف که رو کنید روی ماهمان سوست...

صبا 1390/09/13 ساعت 14:34

یاد له شدنای سال های دور تو مشهد و قم افتادم .

الهــــــــــــــی
عالی بود

گلنار 1390/09/13 ساعت 23:35

وقتی که کیامهر قدیس خدایی می کند (آیکون چشمک)

حسین را می‌خواستیم که هم خدا را داشته باشیم، هم خرما را...

کار که بالا گرفت، خرما را گزیدیم...

کار که بالا بگیرد: چنین‌ایم.........

پس 72 عددی ماند، ماندگار......

داود(خورشید نامه) 1390/09/14 ساعت 15:33

کامنت "از خاک کمتریم" چقدر قشنگه

mard morde 1390/09/15 ساعت 14:28 http://mardmorde1.blogfa.com

فقط

این یکی خیییلی قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد