آری..پای دروغ که وسط باشه قصه ها ترسناک میشن..خیلی ترسناک تر از انکه بشود یک درس از کتاب درسی دبستان باشند یا لالایی ای بر بستر یک کودک معصوم.. حتی ترسناک تر از اینکه بتوانی در ذهن مرورشان کنی
و اینجا ذهن راوی و دیگر گونه دیدنش از همه چیز ترسناک تر است خاله بانو.. احساس مسخ گوسپند شدگی بهمان دست میدهد.. رحم کن شهرزاد قصه گو..رحم کن..
این وقت شب...روال پی در پی پست های آرشمیرزا و شباهت سبک شما دو عزیز به یکدیگر با مخاطب مست و ملنگی چون من همان می کند که سنبل الطیب با گربه های ملیجک دربار ناصرالدین شاهی... کامنت اولم اشتباه شده..به سیاهی این شبها و به عطر همان سنبل الطیب ها ببخشید و پاکش کنید!!!
تیراژه جان سلام وقتی نوشتی دیگه صاحبش نیستی برای من جای بسی خوشحالی است که با جناب ارشمیرزا اشتباه گرفته بشم و شما همچنان بی خواب؟
آخه چی میشه گفت برای این متن زیبا !!!
هوم...
عالی بود!
روایتی دیگر...
آری..پای دروغ که وسط باشه قصه ها ترسناک میشن..خیلی ترسناک تر از انکه بشود یک درس از کتاب درسی دبستان باشند یا لالایی ای بر بستر یک کودک معصوم..
حتی ترسناک تر از اینکه بتوانی در ذهن مرورشان کنی
و اینجا ذهن راوی و دیگر گونه دیدنش از همه چیز ترسناک تر است خاله بانو..
احساس مسخ گوسپند شدگی بهمان دست میدهد.. رحم کن شهرزاد قصه گو..رحم کن..
این وقت شب...روال پی در پی پست های آرشمیرزا و شباهت سبک شما دو عزیز به یکدیگر با مخاطب مست و ملنگی چون من همان می کند که سنبل الطیب با گربه های ملیجک دربار ناصرالدین شاهی...
کامنت اولم اشتباه شده..به سیاهی این شبها و به عطر همان سنبل الطیب ها ببخشید و پاکش کنید!!!
تیراژه جان سلام
وقتی نوشتی دیگه صاحبش نیستی برای من جای بسی خوشحالی است که با جناب ارشمیرزا اشتباه گرفته بشم
و شما همچنان بی خواب؟
بیچاره گرگ........
و من همچنان بی خواب خاله جان..همچنان..
لایک
فردا صبح گرگ ها از ترس چوپان ... پشت درختــ پنهان میشوند...
عاااالی بود
ظریف و زیبا
چوپان،گرگ،اهالی و گله همه از یک آبشخور هورت می کشند
دروغ
دروغ قانون ماست
سلام
مضمون تلخی دارد . اما به زیبائی به تصویر کشیده شده
آفرین