نه همیشه..ولی گاهی وقت ها کافیه قلم به دست بگیری.. آن وقت قرار رفته به کالبد باز میگردد..نیازی به جادوگر نیست .. تو خود گم شده ی خویشی و یابنده ی خویش..
وقتی قلم تو دستته و حتی یه چیکه حرف ازش بیرون نمیاد،وقتی قهره انگار،وقتی لال میشه مغزت،خیلی درد داره تیراژه....خیلی
نه همیشه..ولی گاهی وقت ها کافیه قلم به دست بگیری.. آن وقت قرار رفته به کالبد باز میگردد..نیازی به جادوگر نیست ..
تو خود گم شده ی خویشی و یابنده ی خویش..
وقتی قلم تو دستته و حتی یه چیکه حرف ازش بیرون نمیاد،وقتی قهره انگار،وقتی لال میشه مغزت،خیلی درد داره تیراژه....خیلی
عالی بود الهه جانم.
کاملا باور دارم...
مرسی عزیز دلم
منم باور دارم...
یعنی کامنتم ثبت نشد؟!!
حنانهههههه....چه خوب که اینجایی....
هنوز هم دست به گریبونی با این کامنتدونی بلاگ اسکای.....
ظاهراْ که نشده !
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام الهه ی من.
نبینم قلمت بخشکه عزیز دلم.
چطوری؟ حال و احوالت ؟! ایشالله ابری نباشی !
این لالمونی ِ ذهنی و دلی یه مَرَضیه که هر از گاهی یَخه ی آدمو می چسبه!
الهه دلم برات خیلی تنگ شده !
به یاد گذشته :
۱۰ تا دوستت دارم!
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام عزیز دلم
حال خودم خوبه....حال قلمم خوش نیست انگار....
آره....هر از گاهی....ولی داره طولانی میشه...این ترسناکه....
منم دلم برات تنگ شده.....خیلی......
منم ده تا دوستت دارم...ده تای پاک بچگونه....
خیلی زود همه چی خوب میشه دوباره
امیدوارم..
مرسی علیرضا