-بابایی ؟
-جان بابایی؟
-من بزرگ که بشم ریشم درمیاد؟
- آره عزیزم ... چطور مگه ؟
-آخه معلممون میگفت سعی کنید بزرگ که شدید آدم خوبی بشید ...
-خب این چه ربطی به ریش داشت بابایی؟
-آخه تو همه ی فیلما و سریالا نشون میده دیگه ... همه ی آدمای خوب ریش دارن !
- :| ... خــــــانومممم ... یادت نره زنگ بزنی به داداشت بگه دوستش بیاد زودتر این دیـ.ـشو دوباره را بندازه ... ما تیلیفیزیون دیجیتال نخواستیم !!!
اونهایی بخونند که ریش دارند
ایول آخرشششششششششششششششششهههههههههههههههههههههههههههههههه
چند وقتی هست که آخر شبها، ساعت یک به بعد میشینم و نوشته هاش رو میخونم... این پست منو یاد این پست توکا اناخت.
http://sainttouka.blogfa.com/post-6.aspx
علیرضا جان، من وقتی کامنت قبلی رو گذاشت، فکر میکردم که طبق معمول نویسنده ی این مکالمات کیامهر بوده ولی الان متوجه شدم که شما بودی!!! برایم کلی حیرت آور بود... به بنده شاید مربوط نباشه ولی فکر میکنم یک جورایی ایده ی کیامهر به دست شما نوشته شده و از نظر من حداقل جالب نیست.
بله
حق با توئه
این ایده ی متعلق به بابک خان
کسی منکر این قضیه نیست
به نظر من هم خیلی خیلی محشره !
جای کار زیادی هم داره ...
خیلی از مسائلو اینطوری تو این قالب میشه بیان کرد !
حیفه که ادامه پیدا نکنه !
من هم میدونم که نوشته های در مقابل پستای کیامهر خان که تو این قالب هستن جالب نیست ... ولی ...
امیدوارم ایشون ناراحت نباشن !
خب این وبلاگ گروهیه و یه تیم هستیم ما !
مثل بازی شب یلدا که ایده ی محسن خان بود ... اما حیف بود ادامه پیدا نکنه ... برای همین کیامهر امسال برگزارش کرد !
در هر حال خیلی ممنون که نظرتو گفتی نیما جان
به نظرم اصلا ایرد نداره
به این پدر و پسر باید به چشم تاپیک نگاه کرد
اتفاقا من خوشحال میشم اگه دوستان دیگه هم بتونن از این پدر پسری ها بنویسند
از هردو عزیز متشکرم که جوابگو بودین... کمی چاشنی رفیق بازی و خودخواهی زمینه ی کامنت ها و نظرات بنده میشود گاهی اوقات... به هرحال بسی تشکر...