دلارام !

هر وقت نام شما به گوشم میرسد بی اختیار لرزشی تمام قلبم را فرا میگیرد ... این دل خسته ام دیگر طاقت این همه دوری را ندارد ... رویای هر شب و روزم وصال با شماست و خوشبختیم فقط در رسیدن به شما خلاصه میشود ... هر ساعت و هر لحظه که میگذرد تمام دارایی من در مقابل شما کم ارزش و ناچیزتر میشود و عشق من به شما فزون تر ... هر روز گوش به اخبار میسپارم تا طنازیتان مدهوشم کند ... چشم به بالا پایین شدنتان میدوزم و رقصتان عقل از سرم میبرد ... مطمئنم هیچ گاه نخواهم توانست که عشقم را توصیف کنم ... همینطور که شما هیچ گاه نمیتوانید حجم غم این فراق که در دلم انبار شده است را درک کنید ... مگر اینکه سرنوشت رای به رسیدن ما به یکدیگر دهد و شما متعلق به من شوید ... آن هنگام است در آغوشتان خواهم گرفت و بعد از بوسه ای صدایتان خواهم زد :

-دُلـارامممم .... !!!

نظرات 15 + ارسال نظر
کیانا 1390/10/28 ساعت 17:37

اوووووووووووووووووووووووووووووووووول

شیرههههههه

هرررررررررررررررررررررر علیرضا
خیلی خوب بوووووووووود

داستانک زیرکانه ای بوود

ایدش از اسم تو بود

عارفه 1390/10/28 ساعت 19:44 http://inrozha.blogsky.com/

همان که دل آرام گفت

میلاد 1390/10/28 ساعت 20:41

علیرضا خیلی عالی بود

البته اگه این خط "هر روز گوش به اخبار میسپارم تا طنازیتان مدهوشم کند" رو نمیاوردی خیلی بهتر بود، چون به نظرم اینجا قضیه رو لو دادش قبل از اینکه به پایان برسیم

ولی منهای این یه خط واقعا هوشمندانه بود

راستش وقت زیادی نذاشتم براش ... مثلا جمعه امتحان دارم داشتم درس میخوندم
آره حق با توئه ! میشد خیلی بهتر نوشت
ممنون

میلاد 1390/10/28 ساعت 20:42

این بالای منما

ای نمیری علیرضا!

تازه داشتم میگفتم "به به ..چشمم روشن علیرضا و دلارام! چه بی خبر ناقلاها؟!!!..رو نکرده بودید" و این حرفا!

به گمانم پای یک عشق وبلاگی در میان بود!

خدا بگم چیکارت نکنه

نه بابا !

عاطی 1390/10/28 ساعت 21:09


بسیااااااااااااااااااااااااااار زیباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا:)))

ما نیز مشکوک شدیم و مشعوف در ابندا:دی!

بسیاااااااااااااااااااااااااااار زیبااااااااااااااااااااااااااااااا پست پایینیه
وگر نه این چرت و پرتای من که ...

ممنون

صبـــــــا 1390/10/28 ساعت 22:45

اولش جا خوردم گفتم شاید خدای نکرده واسه دلی اتفاقی افتاده
ولی بعد خوندنش این شکلی شدم

کیانا 1390/10/29 ساعت 11:02

تیراژه یکم اون آیکیوی مبارکتم به کار بندازی بد نیستاااااااااااااا
بوووخووودا ثواب دارهههههههههه


آخه به اختلاف سنی علیرضا و دلارام یکم فک میکنی دختر


برا چی پشت سر مردم حرف درمیارین شماها؟
نشستن به ایناشم فک کردن

علی بگم چی نشی!بعد از دوبار خوندن تازه دوزاریم افتاد!!!!

جدا ؟! چه باحال

آره

مریم 1390/10/29 ساعت 17:59 http://mazhomoozh.blogfa.com

یعنی یه دونه ای علیرضا خان، یه دونه!

قربان شما

کیانا 1390/10/30 ساعت 10:00

محدثه جانم اون که از خنگی مادر
این متن دوبار خوندن نمیخاس که
وووووووووووی الان منو میزنن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد