خداییش یعنی چی ؟

یک رب مانده یعنی چه ؟ 

 

گزینه یک : یعنی باقی رب ها به فروش رفته و فقط همین یکی مانده است . 

گزینه دو : یعنی سه ربش رفته و فقط یک رب مونده که اینم اگه همت کنی میره . 

گزینه سه :این اصلا رُب نیست بلکه رَب است . اشاره به وحدانیت خداوند دارد . 

گزینه چهار : هیچکدام ... 

 

 + تقدیم به دوستان یک  رب مانده  

 

نظرات 15 + ارسال نظر
جزیره 1390/12/07 ساعت 13:37

ممنون
خیلی خوب بود، واقعا سوال خیلی ها بود

na30b 1390/12/07 ساعت 14:10 http://fosil.blogsky.com/

واقعا این پست رو حال کردم
آخه این چه اسمیه گذاشتن

سلام
با گزینه ی 2 موافقم ...دقیقا یه جورایی 3 ربش رفته و منتظریم اون یه رب باقیمانده هم برود تا دست از سر کچل ما بردارند...
برقرار باشید...

ز.ح 1390/12/07 ساعت 16:03

گزینهء 5!

Pedix 1390/12/07 ساعت 17:56 http://Pedix.blogfa.com

چرا دشمن سازی میکنی

بی صبرانه منتظریم تا ببینیم پاسخ خود نویسندگان گرامی وبلاگ فوق الذکر در این باره چیست!!

م . ح . م . د 1390/12/07 ساعت 18:40

حمیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید !

بهروز(مخاطب خاموش) 1390/12/07 ساعت 19:17

سلام...


سوال خوبی بود...
باهاس تا قسمت آخر صبر کنید...الکی که نیست...

جعفری نژاد 1390/12/07 ساعت 19:30

سلام

خو چیه ؟ چرا این ریختی به من نیگا می کنین ؟
نه خیر جواب تون پیش من نیست

من فقط اومده بودم یه تابی بخورم این طرفا و برم

( آیکن دست در جیب و سوت بلبلی )

جعفری نژاد 1390/12/07 ساعت 19:31

راستی لحن تیراژه بانو منو یاد لحن قاضی دادگاه مطبوعات انداخت

در جواب باید عرض کنم : خانوم اجازه هلم نکن ، دست و پاهامو گم نکن ، خانوم اجازه جواب می دم ، زود تند سریع جواب می دم




فقط یک رب بهار آزادی مونده
باقی رو ملت خریدن

ده و نه و هشت و هفت و شش
با پنج تا میشه 11 تا!!!...یادش به خیر..

جناب حعفری نژاد شما کجا و ما کجا دادگاه مطبوعات کجا..
ما خیلی خودمان را بکُشیم همان منشی دادگاه متهمان اختشاشات صیاlصی شدن هم از سرمان زیاد است!
ولی خدایی خیلی کنجکاوم بدونم از کجا آورده اید این "یک رب مانده " را و آوردنتان بهر چه بود..!
یعنی ایده ی خاصی پشت این قضیه است یا اینکه صرفا خواستید به زبان گفتاری از زمان بگویید و در عین حال کنایه به رهسپار بودن لحظه ها و تنهایی آدمها و اینها؟
البته وقتی برای نخستین بار نام وبلاگتون رو شنیدم اول از همه یاد "دو قدم مانده به صبح" محمد صالح علا افتادم
و به هر حال مشتاقم بدونم چی شد که این شد!

جعفری نژاد 1390/12/07 ساعت 19:59

خدا نکنه پات به اونجاها بکشه رفیق ، شان و مقام خودت و قلمت اجل هست بر این قسم اماکن ، حالا چه به عنوان منشی چه هر چی ...

راستش دروغ چرا بنده خودم هم بی اطلاعم ، اما مطمئنا دلیل خودش را دارد که بنده بی اطلاعم البته ...

آرشمیرزا 1390/12/07 ساعت 22:37

یک رُب مانده تا رَبـّش را گم کند

صنم 1393/03/11 ساعت 09:34

وای به روزت باید بیای دم هستی تو بالکن ببینمت بعد میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد