طاهره (مادر): بیا زرشک پلوت رو بخور.
علی (پسر): گفتم که من ازون غذاها نمی خورم، همشون زرشکی شدن.
طاهره (مادر): اینقد از نعمت های خدا ایراد نگیر پسرم، گناه داره ها !
علی (پسر): نخیرم ! گناه خودت داری که نعمت های خدا رو زرشکی کردی.
پ.ن: عنوان پست و متن رو از این وبلاگ برداشتم.
چقدر قشنگ بود..هر چند فلسفه سیمرغ گرفتن این زن رو نفهمیدم به خاطر این فیلم اما سادگیش قشنگ بود
به نظر من فقط همین دیالوگش قشنگ بود.
و گرنه هیچی دیگه نداشت.
البته بازی خانومه بد نبود.
این دیالوگ دقیقا چیش قشنگ بود؟!
زرشکی کردن نعمت های خدا
توی این فیلم ـ به همین سادگی ـ
هیچی قشنگ نیست
و اساسا همین باعث شده فیلم دربیاد!