جانم را بگیر


حالا که به لبانم رسیده است.



.

نظرات 12 + ارسال نظر
جزیره 1391/03/09 ساعت 18:23

آخی چه قشنگ بود

[ بدون نام ] 1391/03/09 ساعت 19:59

هر دوی این جمله ها رو زیاد شنیدیم
ولی این ترکیب سحرآمیز...

یه جورایی شبیهآرزو کردن مرگ و خلاص شدن از زجر به دست شکنجه گر که کماکان عزیز است..
یا خسته شدن از انتظار..و طلب دیدار یار حتی به قیمت جان

برای وصف عالی بودنش کلمه ای پیدا نمیکنم

اشک ریختن برای یک طرح دو خطی عجیبه؟!

تیراژه 1391/03/09 ساعت 20:01

کامنت بی نام بالا رو من نوشتم





چه طرح هوشمندانه ای ...
علاوه بر طبع شعر ، سرشارید از ذکاوت ...

خوب طرحی بود...

گلنار 1391/03/09 ساعت 20:58

به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم
ز غرور ناز گفتی که مگر هنوز هستی؟

تیراژه 1391/03/09 ساعت 21:06

گلنار کامنتت عالی بود

سنت کیامهر قدیس 1391/03/09 ساعت 21:38

من یکبار گرفتم خیلی خوب بود جای برادری

آرشمیرزا 1391/03/09 ساعت 23:47

ممنون تیراژه جان
خانم گلنار هم شعرش زیبا بود
ممنون از همه ی دوستان
بابک جان دو بار بود نه یه بار
ضمنن من گرفتم نه تو!

سپیده 1391/03/10 ساعت 11:23 http://osyaaan.blogfa.com/

چی ؟ کجا ؟ کی ؟ چه کس ؟ ...........

پونه 1391/03/10 ساعت 21:06 http://jojobijor.blogsky.com

خیلی دوس داشتم
مخاطب خاص: بگیر دیگه لامصب بگیر خب

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد