بابا نان آورد



دیالوگش با شما 


یک داستانک یا یک جمله و یا شعر کوتاه راجع به این تصویر بگین 


.

نظرات 34 + ارسال نظر
mmad 1391/04/29 ساعت 20:18 http://nemidanam.blogsky.com

بابا آب داد.
بابا جان داد.
بابا جان داد تا توانست نان بدهد.
بابا با خون دل نان داد .
بابا اینقد نان داد تا تمام شد.


نمیدونم واقعا چی برا این بنویسی...
چیزیه که هرروز داریم میبینیم اینو شاید نه به این وضوح ولی میبینم
خستم یکم از سرکار اومدم
برم فکر کنم شاید بهتر بذهنم رسید
ممنون از ایده عکس

mmad 1391/04/29 ساعت 20:29

واقعا اولم

فاطمه شمیم یار 1391/04/29 ساعت 20:49

سلامم
بابا نان آورد .نانی که قیمتش از قیمت خون باباشونوم بیشتر....
بابا نان آورد
بابا شاهکار کرد که نان آورد درغلغله ی نان بُر ها و و نان به نرخ روز خورهای حرفه ای..

بابا بی جان آمد ...

عاطی 1391/04/29 ساعت 21:30 http://www-blogfa.blogsky.com/


شعار جدید:

نانی ک در دست منه!!!

هدیه ب رهبره منه!!!!!!!!!!!!!!!!


پروین 1391/04/29 ساعت 21:37

بابا به من اندیشید
و گرسنگی ام

کاش شرف بابا را آنهایی داشتند که گره کار این ملت گیر دستان بی کفایتشان است :(

بابا نان آورد
با خون دل.
.
.

آرشمیرزای گرامی
کاش خودتان هم در آخر طرح یا جمله ای که به فکرتان میرسد را بنویسید..

گل گندم خوب است
گل خوبی زیباست
ای دریغا که همه مزرعه دل ها را
علف هرزه ی کین پوشانده ست

هیچ کس فکر نکرد
که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست....

( حمید مصدق)

وقتی جهان
از ریشه جهنم
و آدم
از عدم
و سعی
از ریشه های یاُس می آید

وقتی که یک تفاوت ساده در حرف
کفتار را به کفتر تبدیل می کند

باید به بی تفاوتی واژه ها
و واژه های بی طرفی
مثل نان
دل بست
نان را از هر طرف که بخوانی
نان است.

[ بدون نام ] 1391/04/29 ساعت 22:33

بالایی از ( قیصر امین پور ) بود

هی بچه
پدرت را زده اند...
این که گریه ندارد
او برای تو پدر است
و برای اهل زمین
یک غریبه ی ناشناس
که مشت خورده .... همین.

( علیرضا روشن)

عشق من و تو؟....آه
این هم حکایتی است
اما در این زمانه که درمانده هر کسی
از بهر نان شب،
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست.

(هوشنگ ابتهاج)

آرشمیرزا 1391/04/29 ساعت 23:02


بابا با نان ولی بی قلوه آمد .

.

بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد
سارا به سین سفره مان ایمان ندارد

بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم
یا سیل می بارد و یا باران ندارد

بابا انار و سیب و نان را می نویسد
حتی برای خواندنش دندان ندارد

انگار بابا همکلاس اولی هاست
هی می نویسد این ندارد آن ندارد

بنویس کی آن مرد در باران می آید
این انتظار خیسمان پایان ندارد

ایمان برادر گوش کن نقطه سر خط
بنویس بابا مثل هرشب نان ندارد

بی جان شده است پدر...

از برای نانی که من میخورم...

هاله 1391/04/30 ساعت 00:13

بابا به قیمت جان, نان داد

انتخاب های مهربان
و مینیمال هاله
محشر بودند

گلنار 1391/04/30 ساعت 02:32

آگهی:
تعویض کلیه با نان !

ای داد بیداد...

ارش پیرزاده 1391/04/30 ساعت 09:10

ای وای بر ما ..
این کارکاتور قبلا هم دیده بودم ... الان که دوباره دیدم و دوباره منقلب شدم به این فکر کردم که دفعه پیش هم که این کارکاتور دیدم منقلب شدم و فراموش کردم اندفعه هم همین خواهد شد ... فراموش می کنم
کاش انفدر غیرت داشتم که هر موقع نون می بینم به یاد این کارکاتور بیفتم نخورم ... انقدر نخورم تا تمام نانها باد کند درب نانوایی تا نان ارزان شود ....تا شیر مرغ گوشت ارزان شود
ای وای بر ما که هیچ گاه سهم خودمونو ادا نمی کنیم

نان به قیمت جان بابا.
نان به قیمت غرور له شده بابا.

فرح 1391/04/30 ساعت 13:37 http://farahbano.blogsky

بابا جان داد تا نان داد...

بابا جان داد..از بس که نان نداشت..

(شبیه دیالوگ معروف فیلم مادر:
مادر مرد..از بس که جان نداشت)

احمد 1391/04/30 ساعت 13:50 http://serrema.persianblog.ir

بـــابــــا نان داد
بابا بــــا داد نان داد
بابا داد تا نان داد
بابا داد
خمیر مایه اش را
دادِ بی دادِ بابا
نان شد ...

راد 1391/04/31 ساعت 08:43 http://mmrad.blogfa.com

مادر! چرا پدر حالا که نان داریم بی جان است!

علی 1391/04/31 ساعت 13:28 http://nemidanam.blogsky.com

کتاب اول دیستان سال 60 : بابا نان داد ...
کتاب اول دیستان سال 90 : بابا برای نان داد ...

yasna 1391/04/31 ساعت 18:04 http://delkok.blogfa.com

وقتی غم نان ؛ درد پدر بودن را ملیح می کند...

sanjaghak 1391/05/02 ساعت 11:31

طرح تعویض کلیه ...کلیه های کارکرده و کهنه ی خود را با نانهای تازه و داغ ما عوض کنید...



یا....

نان داغ ....کلیه ی داغون

شایان 1391/05/02 ساعت 16:24 http://www-an.blogsky.com

یک عدد نان سنگک با دو عدد کلیه تعویض میشود.

فوری:دی

بابا نان آورد
بابا نان آورد
بابا نان آورد
بابا نان...

به خدا موندم چی بنویسم
فقط میخوام به همه ی باباهای عزیز بگم
بابت تموم زحمتا تون متشکریم
اینو از طرف همه ی دخی ها گفتم

دقیقا میخواستم همون چیزیو بگم که تو سی ام اول ممد گفت...

محدثه 1391/05/06 ساعت 18:06

بابا جان داد تا نان بدهد.

رهگذر 1391/05/08 ساعت 12:27 http://bientehaa.blogsky.com

همه دور سفره جمع بودند، الا یک نفر....
جان پدر بر سر سفره بود و خودش دیگر نبود.

کیوان اصغرپور 1391/05/08 ساعت 12:47

این روزها دل گیر تر از همیشه ام...
من کافی نت دارم و مدتی است انقد مراجعه کننده برای فروش کلیه دارم که یه قالب آماده کردیم تو ورد و فقط آقا یا خانم و شماره تلفن و گروه خونی و سن رو تایژ می کنیم و پرینت می گیریم ...
خیلی لحظات از خودم بدم میاد...
خداوند باعث و بانیشو از عالم حذف کنه ...

به قول شاهکار بینش پژوه :

هر آنکس که نان داد ، بابا بود ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد