قلم گوید به کاغذ : ناتوانی!ولی من با زبان بی زبانی به رسم کودکیها می نویسم:"فراموشم نکن تا می توانی"
.
قراموشم نکن تا می توانی...
آخـــــــــــی....
قوری ز قلم قلم ز قوری .......................
گل سرخ و سفید و ارغوانیفراموشم نکن تا می توانییکی دیگه ام بود,نمک در نمکدان شوری ندارهدل من طاقت دوری نداره !هاها ..یادش بخیر .
قراموشم نکن تا می توانی...
آخـــــــــــی....
قوری ز قلم قلم ز قوری
.......................
گل سرخ و سفید و ارغوانی
فراموشم نکن تا می توانی
یکی دیگه ام بود,
نمک در نمکدان شوری نداره
دل من طاقت دوری نداره !
هاها ..یادش بخیر .