از خزان دیده ترین غنچه ی زرد، به تو ای یار درود، تو گر آنجا شادی حال ما نیز خوش است،
روزگارم سرخ است رنگ خونابه ی عشق، همه اینجا زردند، چند فصلیست که پاییز اینجاست،
نیلبک می نالد، قاصدک خاموش است، باد وحشی شده است،
ما به تو دل بستیم تو به رقص گل و باد، فکر خود باش که ما فکر توایم..
پی نوشت : جواب من به پست قبل
سحر کلمه هارو می بینی؟ "گل و آبی و رقص و عشق" همون قدر شادی آفرین هستند که "غنچه و زرد و ناله و خاموش و وحشی" غم آفرین.. اولی رو برای خودم و خودت پررنگ نوشتم تا بدونیم نجوای همیشگی زندگیمون تو هر لحظه، تو هر جایگاه و موقعیت باید، باید پره عشق و خنده باشه که زندگی فقط یه باره، فقط یه بار..!!!
اما دومی رو هم خیلی نرم و آهسته آسترش کردم تا یادمون باشه: اولا تو هربار شکفتنمون، آبی بودنمون، میون هر لحظه خندیدنمون و عاشقونه زندگی کردنمون، شاکر بودنمون یادمون نره.. و دوم اینکه خیلی ها هستند که ترانه ی همیشگی زندگیشون از نوع آستری دل من و توئه، که یادمون باشه هستی ما در کنار هستی اونا معنی پیدا می کنه و مستی ما با مستی اونا.. وگرنه نه اون هستی هستیه ونه این مستی، مستی..
جالبه
فقط همین؟؟
خیلی قشنگ بود...خیلی...
ادامه ی مطلب عالی بود.....
خودم می دونم!!!
بسیار عالی
بسه دیگه!!
انقد تعریف می کنین!!
افتضاح بود این پستت. اه اه اه
خوب شد؟
اره عزیز عالییییییییی