حکایت این است:

 

 من اینجا نمانده ام 

 

من 

         جا مانده ام... 

 

نظرات 7 + ارسال نظر
نگین 1391/09/11 ساعت 19:58

لایک!

مثل همین اشک که از آن همه هق هق جا مانده بود ...

بهروز (مخاطب خاموش) 1391/09/11 ساعت 20:46

سلام...



جا و کجا را نمی دانم....

فقط می دانم : مانده ام

چقدر کم توقع شده ام



نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را..



همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست



مرا به آرامش می رساند….



حتی اصطکاک سایه هایمان…

الهام 1391/09/12 ساعت 12:52 http://dolfin222.blogfa.com

درجا نمونی دوستم..

ودر جا می زنم ...
عالی بود.

لایک هوارتا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد