خاله جان... مدتیه دارم به این فکر میکنم که خیلی تلخه که آدما اختیار مرگ خودشون رو ندارن و نمیتونن تصمیم بگیرن که کی این دنیا رو رها کنن و برن...حالا که این پست رو خوندم،حس میکنم ما هم مثل درختا ناگزیریم به موندن و پوسیدن...و باید بشینیم به انتظار تا یکی بیاد از ریشه قطعمون کنه تا تموم شیم...راحت شیم...... درختا نمیرن خاله...درختا مثل ما اسیر این خاکن...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
درختها هیچ جا نمیروند عزیز دل
در قاموسشان رفتن گناه است..
فقط میتوانند بخشکند..
"درختها ...ایستاده میمیرند.."
مثل همیشه عالی بود خاله جان
قبل اینکه باکس رو باز کنم نظر بذارم
می خواستم بنویسم درخت ها ایستاده می میرند که تیراژه نوشته بودش
خیلی خیلی قشنگ بود...
خیلی دوسش داشتم
درختها ؟ درختها وقتی ریشه کردند ، میمانند . عمیق هم ریشه میکنند ... خود خوری میکنند ، پوک میشوند ، اما نمیروند ...
یاد گون و نسیم استاد کدکنی افتادم
...
..
.
خاله جان...
مدتیه دارم به این فکر میکنم که خیلی تلخه که آدما اختیار مرگ خودشون رو ندارن و نمیتونن تصمیم بگیرن که کی این دنیا رو رها کنن و برن...حالا که این پست رو خوندم،حس میکنم ما هم مثل درختا ناگزیریم به موندن و پوسیدن...و باید بشینیم به انتظار تا یکی بیاد از ریشه قطعمون کنه تا تموم شیم...راحت شیم......
درختا نمیرن خاله...درختا مثل ما اسیر این خاکن...