-بسه دیگه این بازیا ، دیوونم کردی
او هم خسته شده بود . صبر او هم اندازه ای داشت :
+دیوونه ؟؟ دیوونه منم که تا حالا احترامت رو نگه داشتم ، مثلا شوهرمی !
هر دو به بن بست رسیده بودیم . بی تفاوتی هم اندازه ای ... .
از یکدیگر سیر شده بودیم ، تختخواب دونفره مان گویا دیگر کفاف ازدحام جمعیت خواسته هایمان را نمیداد ! از هم دور شدیم . من این گوشه ، او هم آن گوشه ... ولی بین زن و شوهر هم فاصله اندازه ای دارد !
آری ... هر چیزی اندازه ای دارد . محبت ، صبر ، فاصله بین ما ، فاصله ی بین خانه و دادگاه ... حتی فاصله ی صندلی من با قاضی هم اندازه ای داشت ... و خودکاری که در دست گرفتیم و امضایی انداختیم پای آن ورقه ها که قیچی کنیم تمام این فاصله ها ی لعنتی را ...
ولی حیف ، حیف که آن زمان نمیدانستیم حتی جدایی هم اندازه ای دارد !!
جدایی هم اندازه ای دارد ....
آره علیرضا....اما کی به سر میاد؟خدا میدونه......
چقدر فاصله اینجاست بین ِ آدمها .
چقدر عاطفه تنهاست بین ِ آدمها ..