گلایه



"صُب تا شب سگدو می زنم برا یه لقمه نون آخرشم هیچی که هیچی. ببین دستامو؛ این جوری میخواستی نذاری آب تو دلم تکون بخوره؟ اون وخ که باد انداختی تو غبغب و تو روی داداشام واسّادی که نمیذارم آبجیتون دس به سیا سفید بزنه فکر امروزو نکرده بودی؟ چرا ساکتی؟ بایدم روت نشه جواب بدی، اصن چی داری که بگی!

نمی دونم چه گِلی به سرم بگیرم؛ گذشت اون موقه که با صد تومن چار تا لواش میذاشتی سر سفره، الان یه ماهی قرمز دمِ مرگ هم نمیدن با این پولا! تازه باید به فکر لباس نو هم باشم برا بچه ها، با دو زار ده شاهی به خدا تاناکورا هم نمیشه خرید.. . تو ام که لَم دادی اینجا نمیگی زنم مرده س یا زنده.."


اشک گوشه ی چشمشو پاک کرد و از کنار سنگ قبر پا شد.. .




نظرات 3 + ارسال نظر
خاموش 1391/10/24 ساعت 20:14

الهی بمیرم...
بغضم انگار این و کم داشت تا بترکه...
یعنی مامان منم همینا رو میگه وقتی بهم میگه نشین برو یه دور بزن بیا؟!!

سارا 1391/10/28 ساعت 18:43 http://sazesara.blogfa.com/

زیبا و زیبا، همین...

vagti be parageraf akhar residam ashk gooshey cheshamo pak kardamo safheye kamento zadam

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد