بی شک کسی در گوشه ای از این شهر
مدام برایم تب میکند
اینگونه که من هرشب
میمیرم و زنده میشوم..!
آواره تر از بادم و
امشب چقدر دل تنگم
آوار تر از برگ
با ریزش اشک ها میجنگم
اما چه کنم ...
که سرنوشت این جنگ در نبودنت
پاییز است ...
تنها خدایی که بر گناهان بنده اش آگاه و با خبر است او را کفایت میکند..!
(سورهء مبارکهء اسراء..آیه 17)
می رود
و نمی دانی که دوستت داشت یا نداشت
می رود
و نمی دانی که دوستش داشتی یا نداشتی
فقط می دانی که می رود ...