قربون دلای پاک قدیمی برم من

سکانس اول : 

موسیقی پس زمینه : دیندیری دیندیری دیندیری دین دین ( ۲ بار) 

مرد سیبیلو با کلاه شاپو و یقه خرگوشی و کفش نوک تیز وارد کاباره می شود و دوربین از سه کیلومتری زوم می شود و می رود توی سوراخ دماغش با سرعت ۶۰ کیلومتر در ساعت (سیاه و سفید حتما )

زن چاق نیمه برهنه با دامن کوتاه دارد روی سن می رقصد و آواز می خواند ( حرف شین پرحجم تلفظ شود ) 

مرد فریاد می زند : اعظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظم ! 

صدای شکستن میزها و گیلاسها و شیشه های عرق و صدای ترکیدن هندوانه هنگام خوردن مشت به سر و صورت مردم ... 

 

سکانس دوم : 

مرد یه کتی نشسته روی تخت و زن چاق دارد بادستمال خون روی گونه هایش را پاک می کند 

مرد می گوید : 

اعظمی ! میخام بیگیرمت ... عروس ننه ام میشی ؟  

زن چادرش را می گیرد جلوی دهنش و با حجب و حیا می گوید : 

اوا چرا که نه ؟ کی از شوما بیتر ؟ 

( حرکت گردن و قر کمر فراموش نشود ) 

 

 

حقیقت اینروزهای ما

روز واقعه - شهرام اسدی : 

 

 

 

 اگر کوفه را می جویی ... از بیراهه برو  

 

 

زفاف

 

 

 

حنجره ام  

حجله ی ناکامی هاست 

شاهدم  

این همه بغضهای باکره. 

 

 

..دروغ بگو...



چوپان ،
هر روز به گله می زند
و اهالی هرشب،
یک گرگ گرسنه را می کشند

مرور

 

 

تا در نظرم می آیی 

به دلم می زنم 

 که بی تو 

 

 

 

مدتهاست تخته شده . 

 

 

 

به خدا که قبله کج ٬ به خدا نمی رسه

از میان تمام عربده ها و گریه ها و شیون ها و زاری هایی که داشت از روزن کوچک سقف حسینیه به سمت ملکوت بالا می رفت ٬ خداوند تنها صدای گریه رقیه کوچولو ٬ دختر سه ساله ای را  

می شنید که مادرش لباس شیرخواره ها به تنش کرده بود و یکی از حاج خانم های کوچه هلالی توی تاریکی روضه ٬ پای کوچکش را لگد کرده بود ...  

تبعید

 

 

مدتهاست که کوچانده ام

بغض های بی آشیانه را 

به لبخندهای ناشیانه. 

 

 

 

متاسفانه

تمام درد زندگی به زنده بودن است .  

  

 

 

 

جام بلا

بیخود دل نسوزانید 

 

دَردِ مَرد, دُردش است. 

 

تشدید

 

 

 

محرّم ِ ما شدی  و محرم ِ دیگری.