چاقوی زنجان

ضامنم تو بودی


حالا

به دسته ی خودم هم رحم نمیکنم...



کبک و برف

 ما در برابر خدا درست مثل کودکانی می مانیم

که برای قایم شدن گوشه ای از اتاق می ایستند و رویشان را بر می گردانند و چشمهایشان را

می بندند و تصور می کنند هیچکس آنها را نمی بیند ....






خدا حافظ ...


.

از کوچه آشتی کنون تا اتوبان فاصله ها ...


اون قدیم ندیما ، که کوچه ها تنگ و باریک بودن

فکر کنم آدما خیلی بیشتر به همدیگه میخوردن !



درد عشق

نوعی درد و بیماری که با زدن آمپول! تسکین می یابد.


به امید خدا ٬ امشب برای آخرین بار 

برای صندلی های سازمان ملل سخنرانی خواهیم کرد ... 

 

 

 

به یاد حسین پناهی


چه وقت ِ پرسش از احکام و دین است؟

که مؤمــــــن بر تو ام ؛ آری چنین است 


شبیـــــــه مــــــــــورچـــه تــــــــوی دواتم

و پشت ِ پرسه هایم ......................
                          ( نقطه چین) است 



.

کارمند جماعت 

تمام دقایق ساعت 

تمام ساعت های روز 

تمام روزهای هفته 

و تمام هفته های ماه را  

به امید رسیدن تو می گذراند .... 

 

 

 

کلماتی که به ( تو ) عطف می شوند

بودن  یا  بدون  

 

جابجایی دو حرف سرنوشت یک جمله را چقدر تلخ می کند . 

   

عادت

کاش مردها هم بَهانه ای داشتند تا خل بازی هایشان را  

حداقل ماهی یکبار بیاندازند گردن هورمون ها ...