تمام هفت سین ها را من چیده ام

سلام... 

  

 

 

 

     و تو انقدر خوشگلی، که همه اش بهارِ 

 

 

 

 

افسوس و ...


احتمالا بعد تخته قاپو (!) شدن گودر سابق و پیل تر ینگ سرویس های وبلاگ نویسی خارجی ، کوچ بلاگر ها به شبکه های اجتماعی ، خداحافظی یا سکوت اکثر وبلاگ نویس های نامی ، تنگ و تنگ تر شدن خطوط قرمز و ... از کار افتادن کامل گوگل ریدر آخرین ضربه بر پیکره ی نیمه جان وبلاگ نویسی فارسی باشد !


عزیزکم این قصه نیست ، ولی تو بخواب


یکی بود یکی نبود

یه عاشقونه بود

که هیچ وقت روی آشیونه ندید

قصه ی ما به سر رسید

درآمد ماهیونه به نرخ تورم نرسید


وای مادرم!


هرچه مینویسم،باز

زخم های پهلوی تو و

بیقراری های علی

هم قافیه نمیشوند..!


پسته


تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از منزل همسایه

مشتی پسته را دزدیدم

مرد خانه پی من تند دوید

 پوست پسته را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه
آخرین پسته و سهم من افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز ،
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
خاطره ی قیمت پسته می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا بساط عید ما

پسته نداشت ...


+در ادامه ی ورژن مرغی این پست !

+با اجازه از حمید مصدق / ورژن اصلی شعر / روحش شاد


من را ببر



با من برقص

مثل بادی
 که کلاه از سر دختری لوند می دزد
یا جویی که
کفش های پسری عاشق را
من را بدزد
با من برقص
بگذار کسی تمام راه را
                   دنبالمان بدود

مرد هزار چهره




مسعود شصتچی : نمیدونم تو زندگیم چرا هی نمیشه !


نازت را من میکشم!


این روزها

میلی به کشیدن سیگار ندارم!

کمی برایم ناز کن..!


تولده عید شما مبارک


این کلاه قرمزی ، پسر خاله ، پسر عمه ، فامیل دور ، ببعی ، جیگر و آقوی هم ساده است که عید را زنده نگه داشته است !