سیگاری روشن کرد
و گفت قبل از آخرین پک باز خواهد گشت
خدا کند که برنگردد
ته سیگارهایم جایی برای او نگذاشته اند
همــو دختر که لیــــلا نــــــام داره
و هــر شعــرُم ز عشقش وام داره
نگاهُـــم می کنه ؛ آروم بگیــــــرُم
بــه چشمش قـرص اُکسازپام داره
تو بــا یک چارقد گلدار و طوسی
لب بــوم اومـدی من رو ببـوسی
خمــار و مستـم و از خود بپرسم:
که این لب بوده یا ودکای روسی؟
کاش یه دارویی بود که باهاش آدما رو علیه "فلج اذهان" هم واکسیناسیون کنن ...
یوسف گمگشته باز آید به کنعان؟
- : پ نه پ
در ته ِ چاهش بماند شاد و خندان ؛ غم مخور.
بجای آنکه دائما مقابل دشمنان خیالیت سردار باشی ...
قدری هم برای مردمان رنج دیده ی سرزمینت دلدار باش ...
خواهشا :)
انارهای دون کرده،
برنج دم کشیده،
و زنی با لب های قرمز،
که می داند،
آن کس که زنگ را می زند،
تو نیستی