اسکار

از راست به چپ :

 

 

 

 

 

+ از ایمیل های وارده ... 

  

 

بخاطر بسپار




نوا محکمتر از هر ساز باشد
مبادا شـــهر ؛ بی آواز باشد
پرنده مـــردنی باشد ؛ ولیکن
مهمتر از خودش ؛ پرواز باشد

جیگر

از وقتی جیگر ، یه شخصیت عروسکی شده ، دیگه آدم جرات نمیکنه به کسی بگه جیگر.


آخه چطوری ؟

خدایا ! آخه با اینهمه بدبختی که گریبان اکثر کشورا مثل فرانسه و یونان و انگلیس و آمریکا و ... رو گرفته ، چطور از اینهمه خوشی که توو ایران واسمون فراهم شده لذت ببریم ؟

آخه مگه دلمون میاد ؟


این مردم(1)

«این مردم» موجوداتی هستند که وقتی در خانۀ خودت، در اتاق خودت، روی پایت را لگد می کنند طوری که آه از ته اعماقت برمی خیزد،به جای «ببخشید» می گویند:«خاک تو سرت!هیچوقت عقلت نمی کشه کجا باید بتمرگی!»

زیر باران باید رفت

آدم هایی که زیر باران خیس می شوند دو دسته هستند : 

دسته اول افرادی هستند که از فرط غم یا شادی و یا عشق به بی تفاوتی رسیده اند   

دسته دوم  هم هنرپیشگان فیلم های کلیشه ای هستند .   

 

 

 

دَدَم وای!(2)

_عروس تازۀ زهرا خانوم اینا رو دیدی چقدر خوشگله؟

_ایششش آره دیدمش.خوشگله اما خیلی بی شعوره.خوشگلیِ تنها به چه درد می خوره خواهر؟آدم باید یه ذره اخلاق داشته باشه!

_عروس بزرگه شون ماشالله!یه پارچه خانومه!خیلی باشخصیته!

_باشخصیتیش بخوره تو سرش!قیافه اش مثل وزغ می مونه.دماغش قبل از خودش می رسه.همه چی که شخصیت نیست.آدم باید یه ذره قیافه هم داشته باشه!

شبا تا خود کارون میتازیم...من و یاد قطار اسقاطی...

 

صدای حاشیه شهر...صدای خانه های پشت ریل نعمت آباد

صدای سوت قطار تهران-اهواز...صدای دویدن کنار ریل پا به پای قطار 

دور شدن قطار و خنده ی بچه ها 

امید کودکانه به بردن از قطار بعدی 

فردا صبح...قرارمان همینجا ...تو و ریل ها...من و کتانی چینی سفید... 

*** 

این چند خط ناقابل تقدیم به بابک و آرش و باقی دوستانی که چراغ دانه های ریز حرف را تا امروز روشن نگه داشته اند.و عذرخواهی از تمام دوستان بابت اینکه چنانکه عهد کرده بودم همراه نبودم.

سبز-سپید-آبی بود...

 

صدای سکوت قبل از بزرگترین قمار شهریور

صدای تند زدن قلب ما و قلب بچه های کوچه ی پشتی 

نبرد ناموسی سر فتحِ نگینِ کوچه ی پشتی یا افتخار جعبه ی تیله های کوچه ی ما 

سر تیله ی شرابی رضا یا تیله ی سه پرِ شکست ناپذیرِ هفت سالگیم 

صدای خوردن تیله شرابی رضا به صف تیله ها...صدای افتادن تیله ی سه پر،میانِ چالِ مات 

صدای بهت ما و هورای بچه های کوچه ی پشتی 

---

شب...بغض و جای خالی یک تیله ی سه پر میانِ جعبه ی هزار تیله ی تا همیشه بی پر... 

*** 

این چند خط ناقابل تقدیم به همراهِ تازه ی دانه های ریز حرف...خوش آمدی ابله خاتون.

دَدَم وای!(1)

وقتی کودک هستی...

_ماشالله! چه دختر تپل نازی! لُپ های قلنبه اش رو ببین! ای جانم! صورتش مثل انار می مونه. به این میگن دختر! وقتی بزرگ شدی عروس من میشی خوشگل خانوم؟

وقتی بزرگ شده ای...

_خاک تو سرت! لپات مثل کوآلا آویزون شده. رسماً خرس شدی! انقدر نخور! اصلاً تو از همون بچگیت خپل بودی. آخه به تو هم میگن دختر؟ من که می دونم آخرش هیشکی تو رو نمی گیره.