آتش !



دست بر اسلحه که می بری


ماشه می چکد


به اُر...g..ـاسم گلوله ها.



تعادل بی رحمانه






دنیا فقیر شد



تا اورانیوم غنی شود.



نگآه



در یک مصرع لنگ می زند

رباعی ِ چشم در چشممان


وقتی که چشمک می زنی.



صیب !



از آدم بودنم چه نصیبی؟




دیگر نه حوّایی مانده و 




نه سیبی!




قحطی



مرتع اندیشه خشکید



گوسفند ِ ذهن

دیروزنامه بلعید.





مهندسی خیال



تو در اوج ماندی

و من

سرنگون شدم





حالا من و تو

یک فواره ایم.





ساید افکت




چرا دواخور نباشم؟


وقتی


جانبی ترین عارضه اش

تو باشی.






حمال الملک

با مداد رنگی ٬ یا آبرنگ ٬ یا گواش  

شاید هم سیاه قلم 

نمی دانم با چه تکنیکی ناز تو را بکشم ... 

 

 

تهوع

 

 

انگشت در حلق ساعتم می کنم 

تا بالا بیاورد 

دیروزها را 

به دقیقه ی اکنون. 

 

 

مترود!!!!

 

 

گرمای نگاهت 

طراوت از انابتم گرفت 

 

توبه ام خشک شد 

 

 

شکست.