فندکانه

وقتی غمگینی و تنها

چاره ای نیست جز اینکه: 

سیگار.... فندک... و یک پک عمیق.. 

"آتش بگیر تا بدانی چه می کشم"!

بازی مخصوص بچه گرگهای شش انگشتی

لی لی لی لی حوضک

گنجیشکه اومد آب بخوره افتاد تو حوضک.

این اومد گرفتش.

اون اومد سرشو برید.

اون یکی پراشو کند.

یکی دیگه پختش.

اون یکی خوردش.

استخوناشو کی می خوره؟

من من کله گنده.

حنابندان

هر روز حنای خاطراتت دستِ دلم را رنگین میکند و دلتنگی برای این وصلت خجسته کِل میکشد...

سفر

از شهری به شهر دیگر ،

با اتوبوس های راه آهن - تجریش


ادامه مطلب ...

دوخته شده اول و دوم

 

اومده میگه کورش یعنی این وبلاگ گروهیه؟ 

میگم پ- ن- پ- وبلاگ شخصیه خودمه واسه اینکه همه رو تو این افتخار شریک کنم و این نویسنده ها سرخورده نشن اسمشون رو اضافه کردم و نوشتم گروهیه 



سایه سار

 

  

 

چه خنکای خوبی دارد 

این همه سایه 

که پشت ِ پلکهای بلند توست.  

 

 

 

 

  

 

 

 

.

نت

شباهت یک وبلاگنویس با یک موزیسین در اینست که  

اگر نت نداشته باشند  

هیچ غلطی نمی توانند بکنند . 

 

پاره صفرم

مثل آن شبهای روشن سرخ کودکیهایمان که آسمان دل دل میکرد که برف ببارد...مثل همان شبهای سرد که یک بخاری نفتی تمام دنیایمان را گرم میکرد با ذوق از پنجره کوچه را نگاه میکردیم و خدا خدا میکردیم تا دانه دانه برف ببارد...ببارد...آنقدر ببارد که فردا که چشم باز میکنیم کوچه سپید باشد...که کوچه آدم برفی باشد...تا دستکشهای بافتنی هفت سالگیمان را از صندوقچه بیرون بیاوریم و یک دل سیر برف بازی کنیم...تا دستهای چروکیده مامان بزرگ را در دستهای کوچکمان بگیریم و بیاوریمش لب پنجره که..."مامان بزرگ...ببین...عروس برون فرشته هاس...داره برف میاد"...
آری...درست مثل همان شبها...چشم دوخته ایم به این کوچه...و خدا خدا میکنیم تا فردا صبح که چشم باز میکنیم این کوچه سپید باشد از دانه...دانه...دانه های ریز حرف...
خدا خدای لب پنجره اش با ما...
هزار دانه برف سپیدش تقدیم شما...


برای خواندن "درباره وبلاگ" لطفا تشریف ببرید ادامه مطلب

ادامه مطلب ...